نوشته شده توسط : بنیامین

اگه تو مال من بودي ماه از چشات طلوع مي كرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع مي كرد
اگه تو مال من بودي كلاغ به خونش مي رسيد
مجنون به داد اون دل زرد و ديوونش مي رسيد
اگه تو مال من بودي همه خبردار مي شدن
ترانه هاي عاشقي رو سرم آوار مي شدن
اگه تو مال من بودي قدم رو پاييز ميزديم
پاييز مي فهميد كه ماها زبونشو خوب بلديم
اگه تو مال من بودي انقد غريب نمي شدم
من چي مي خواستم از خدا ديگه اگه پيشت بودم
اگه تو مال من بودي دور خوشي نرده نبود
دل من اون آواره اي كه شبا مي گرده نبود
اگه تو مال من بودي چشام به چشمات شك نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترك نداشت
اگه تو مال من بودي جهنمم بهشت مي شد
قصه ي عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت مي شد
اگه تو مال من بودي مي بردمت يه جاي دور
يه جا كه تو ديده نشي نباشه حتي كمي نور
اگه تو مال من بودي ،‌ مي ذاشتمت روي چشام
بارون مي خواستي مي باريد ، ابر سفيد گريه هام
اگه تو مال من بودي برگا تو پاييز نمي ريخت
شمعي كه پروانه داره ، اشك غم انگيز نمي ريخت
اگه تو مال من بودي قفس ديگه اسير نداشت
آدما دارا مي شدن ، دنيا ديگه فقير نداشت
اگه تو مال من بودي خيال نمي كنم باشي
پس مي رم و مي كشمت پيش خودم تو نقاشي



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 774
|
امتیاز مطلب : 289
|
تعداد امتیازدهندگان : 75
|
مجموع امتیاز : 75
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

جونمو ازم بگیرو راحتم کن         من دیگه طاقت بی مهری ندارم

چرا چشماتو می بندی نازنینم        نگا کن چقد سیاهه روزگارم

همه ی حرفای تو توی چشاته        معنی نگاهتو خودم می دونم

بیشتر از این طاقت موندن ندارم       به مقدسات عالم نمی تونم

راحتم کن و بگو دوسم نداری        بگو تو دلت دیگه جایی برام نیست

دیگه هیچ تحملی برام نمونده      به خدا اشکی دیگه توی چشام نیست

بگو راحتم کن از دست تو مردم         من فریب چشمای نازتو خوردم

بار اولم که نیست دنیا همینه              اینبارم مثل همیشه بد اوردم

بگو راحتم کن از این درد کهنه            زودتر از اینا باید بهم می گفتی

با یه مشت دروغ منو بازی می دادی      یه روزی می یاد به حال من بیفتی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1231
|
امتیاز مطلب : 246
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

سزاواری اگه با تو / توی این قصه بد کردم

چقد خوشحالم از اینکه / گل عشقو لگد کردم

 

تو از اون لحظۀ اول / فقط فکر خطا بودی

همیشه اشتبا کردی / همیشه بی وفا بودی

 

دروغایی که می گفتی / تن دنیارو می لرزوند

فقط آیینه بود هر شب / تو چشمام قصه رو می خوند

 

دل زود باور عاشق / نباید از تو بت می ساخت

نباید باورت می کرد / نباید عمرشو می باخت

 

سزاواری اگه امروز / تو غمگینی و من شادم

حالا تو بندۀ عشقی / ولی من دیگه آزادم



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 701
|
امتیاز مطلب : 251
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

باید دیوونگیهامو ببخشی / نگاه سرد چشمامو ببخشی

می دونم گاهی حرفام خیلی تلخه / بگو می تونی حرفامو ببخشی

 باید گاهی توچشمام خیره شی تا / ببینی تا چه حد غمگین وخسته ام

نمی دونم دخیل دلخوشیمو / به چشمای کدوم آیینه بستم

 یه دنیا خاطره تو کوله بارم / منو از زندگی مأیوس کرده

شبای بی چراغ زندگیمو/ پر از تنهایی و کابوس کرده

 تو نور روشن روزای بعدی / همون روزایی که آیینه وارن

همون روزای خوشرنگ دل انگیز/ که تو آغوششون پروانه دارن

 تو می تونی منو آشتی بدی با / شبای روشن ستاره بازی

تو می تونی کنار من بمونی / تو می تونی منو از نو بسازی

 تو می تونی با یه لبخند شیرین / بدیهای منو آسون ببخشی

می تونی به کویر خشک قلبم / تو به آهستگی بارون ببخشی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 705
|
امتیاز مطلب : 209
|
تعداد امتیازدهندگان : 57
|
مجموع امتیاز : 57
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین


خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا

می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ  بعضی حرفا

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمیمونه

خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه

نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه

خیلی سخته اون که میگفت واسه ی چشات میمیره

بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره

خیلی سخته تا یه روزی حرفای اون باورت شه

نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه

خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه

تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن

به خدا کم غصه ای نیست ٬ چند روزی تو رو ندیدن

خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی

وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی

از خودت میپرسی یعنی میشه اون بره زمانی ؟

خیلی سخته توی پاییز با غزیبی آشنا شی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غزیبه به دلت یه وقت بشینه

بعد به اون بگی که چشمات نمیخواد اون رو ببینه

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی

کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه

چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه

خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون

اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون

خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن

چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن

خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت

اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت

خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عاتد

دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه

که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه

خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی

تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره

ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم

انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم ؟



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 183
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

همه چی آرومه / تو به من دلبستی

این چقد خوبه که / تو کنارم هستی

همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه / تو به احساس من

همه چی آرومه / من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا / به خودم می بالم

تو به من دلبستی / از چشات معلومه

من چقد خوشبختم / همه چی آرومه

تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن

منو با لالایی / دوباره خوابم کن

بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس

حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس

شعر و متن عاشقانه از مریم اسدی

جهت خواندن شعرها به (ادامه مطلب) مراجعه کنید…



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: برچسب‌ها: شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 716
|
امتیاز مطلب : 197
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

دلم میخواد دست تو رو بگیرم

دلم میخواد توی چشات بمیرم

بگو عزیزم بگو میشه یا نه ..

بگو عزیزم بگو میشه یا نه

اجازه ی یه روز تازه میخوام

تو عاشقی ازت اجازه میخوام

اگه بگی بمیر برات میمیرم

هر چی بگی حرفاتو میپذیرم ,

میخوام که چشماتو پرستش کنم

اگه هزار بار اینو خواهش کنم

به شوق اینکه با تو باشم خوشم

اگه نمونی خودمو میکشم ..

میخوام که اخماتو وا کنی

توی چشام عشقو تماشا کنی

چشای تو دار و ندار منه

اگه نمونی دل من میشکنه

شاعر : مریم اسدی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1897
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین


:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1038
|
امتیاز مطلب : 205
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                    
    باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر      


باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو می دانی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 185
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین


بـه سـاز عشـق مـی چـرخـم بـه بـاغ سبـز چشمـانـت

بسـاط گـــل بـه لـب دا…رم بیفشـــــانـم بـه دامـــــــانـت؟

تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم

سـراپــا چشــم دیــــــدارم کــه شــب تــابــد ز مـژگـانـت

خیــال عــاصیـــم امشــب ، امیــد دسـت گـرم تـــوسـت

چـه خـوش بخشیـده رویــایــی بـه مـن لبخنـد پنهــانـت

بـه هــــــم زد یـک نـگــاه تـــــو شـکــوه شهـــــرک دل را

چــه کــاری کـرده ای بـا دل بـگــو جــانــم بــه قــربـانـت؟

چـه بـنــوازی چـه نـنــوازی غــرورم سهــم قـلـــــب تـــــو

تــن و دل را بـپـیـچــم در حـــریــر عشـــــــق ســـــوزانـت



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 768
|
امتیاز مطلب : 202
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

چندتا غروب دیگه میای طلوع کنیم با همدیگه ؟

یه فال حافظ بگیرم تا ببینم اون چی میگه ؟

باید یه جوری خودمو واسه تو آماده کنم

میخوام برم دو بسته شمع نذر امامزاده کنم

چی کار کنم میخوام برم نماز حاجت بخونم

یعنی تا اوضاع جور بشه منتظر تو بمونم ؟

راستی یه ساله تو خونه زخم زبون زیاد شده

اسمتو دیگه نمیگم واژه ی اون زیاد شده

همش میگن اون که میگفت دیوونته ٬ عاشقته

بمیری ام سراغتو نمیگیره بگه چته

تو میگی من چیکار کنم ٬ عجب توی دوراهی ام

نه توی خشکی ام نه آب ٬ درست مث یه ماهی ام

یه ماهی خیلی کوچیک ٬ میون آزادی و تور

که دلخوشیش بیخودیه ٬ مث یه آزادیه دور

ببین روزا و لحظه ها بدجوری اذیت میکنن

آدما درباره ی تو بدجوری صحبت میکنن

میگن که بعد این همه عاقل شم و رهات کنم

میگن تو قلبمی ولی باید یه جور جدات کنم

خوب میدونی گوش نمیدم به پند و حرفای کسی

ولی تو چی تا کی باید به داد دردم نرسی ؟

تحملم حدی داره ٬ اونم دیگه تموم شده

عمرمو زندگیم چی حیف ٬ چه قدر برات حروم شده

دیشب نشستم تا سحر ٬ دیدم اونا بد نمیگن

به جای صبر و طاقتم چیکار کردی واسه من ؟

نه رفتی و نه اومدی ٬ نه عشقی و نه دیدنی

نه حتی از جانب تو ٬ حرف به هم رسیدنی

اون دوره ها تموم شده ٬ دوره ی مثل گل یاس

خودت عجب قدکشیدی ٬ منو شکستی ناسپاس

چقدر بده اون که اومد اول گل دادن من

میخواد با یه تبر بشه باعث افتادن من

تو همینو دلت میخواست ٬ حالا دیدی شکستنو ؟

چرا میخواستی بشکنی رویاهای ترد منو ؟

درسته دنیا بی وفاس اما بدون خدا داره

کلی مجازات واسه ی آدم بی وفا داره

اگه که راست گفته باشن آدمای دور و برم

دلم میخواد برم یه جا لحظه ی مرگو بخرم

شنیدن حرفای دیگه داره دیوونم میکنه

آدم آخه برای کی انقد دل بسوزونه ؟

علتشو نفهمیدم میخواست عاشقت بشم

بعدش که مطمئن شدی هرگز دیگه نیای پیشم

از همون اولم آره یه کم عجیب غریب بودی

تو ماجرای تلخ من یه وسوسه یه سیب بودی

تو اومدی دلم رو از راهی که داشت به در کنی

بعدش بذاری بری و بدون اون سفر کنی

من دیوونه رو بگو ٬ منتظر توام هنوز

حقمه که بهم بگن بازم بشین بازم بسوز

رنگین کمون زیباس ولی تو حسرت یه رنگیه

دلت رو بسپار دست کوه ٬ چون جنس اونم سنگیه

من اینو اقرار میکنم ٬ تا خواستی آزارم دادی

اما اینم بهت بگم ٬ از چشای من افتادی

دیگه اگه خورجین تو پر از گل و نامه باشه

اگه تو فکرت واسه بعد هزارتا برنامه باشه

اگه مث اون اولا خوب بشی و با حوصله

نمیشنوی که من دیگه به پرسشت بگم بله

تو این دو سال یا بد بودی ٬ یا خشن و مریض بودی

تو اوج اذیتم ولی باز واسه من عزیز بودی

اما حالا تصمیممو گرفتم و سخته برام

نوشتنش سخته ٬ ولی دیگه شما رو نمیخوام

خدا کمک میکنه که یه جور فراموشت کنم

من قطره قطره آب میشم تا تو رو خاموشت کنم

عکسا و یادگاریات ٬ نه اونا رو پس نمیدم

دیگه برام تجربه شد ٬ دلو به هیچکس نمیدم

میشینم و با رویاهام یه وقتا خلوت میکنم

دلم گرفت به عروسک گاهی محبت میکنم

اون حرفامو گوش میکنه تو هر زمون و فرصتی

بدون هیچ توقعی ٬ بدون هیچ خیانتی

خوب دیگه حرفی ندارم ٬ هیچی به جز خداحافظی

اونم بذار پای یه جور رسم قدیم کاغذی

کسی که تا قیامتم هرگز نمیبخشه تو رو

انقد نشستی تا خودش آخر بهت بگه برو



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 869
|
امتیاز مطلب : 201
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

  در اين شماره در مورد سه مبحث برايتان مي‌نويسم؛ اول در رابطه با روز قيامت يك روايت بسيار تكان‌دهنده برايتان شرح مي‌‌دهم و بعد در مورد آزمايش انسان‌ها كه هركس به اندازه وسعش آزمايش خواهد شد، سپس در مورد سخاوت براي شما مي‌گويم و به روايتي از حضرت زينب (س) اشاره مي‌كنم...

يك روايت بسيار تكان‌دهنده

وقتي روز قيامت برپا مي‌‌شود، به آنان كه در راه خدا به شهادت رسيده‌اند، خطاب مي‌‌رسد كه وارد بهشت شويد، وقتي از در بهشت وارد مي‌‌شوند، مي‌‌بينند كه جمعي جلوتر از آنها وارد بهشت شده‌اند و بر صدر مجلس بهشت نشسته‌اند. شهيدان به درگاه خدا عرض مي‌‌كنند: پروردگارا! ما جان را نثار پيشگاه تو كرديم و بر اثر اين كار فرزندان‌مان يتيم و همسران‌مان بيوه شده‌اند و از درگاهت سوال داريم،علت چيست كه اين عده قبل از ما وارد بهشت شده‌اند و بر جايگاه بالا و صدر بهشت مسكن گزيده‌اند؟ از طرف خداوند مهربان و كريم به آنان خطاب مي‌‌شود كه اينها مستمندان و گرفتاران امت محمد (ص) هستند.

شما در همه عمر يك بار به تيغ جفاي كفار گرفتار شده‌ايد و به شهادت نائل شديد ولي اينها روزي صد بار با تيغ بلا و تير امتحان بلا شربت شهادت را مي‌‌نوشيدند و در عين حال صبر را پيشه مي‌كردند و مي‌‌گفتند: «و اصبر علي ما اصابك» و آيات صبر را زمزمه مي‌‌كردند و دائما مي‌‌گفتند:« بسم‌ا... الرحمن الرحيم والعصر ان الانسان لفي خسر...» در نتيجه درجه شهادت شما به درجه صبر آنها نمي‌‌رسد.

(سفينة البحار ج 2)

امام صادق (ع) مي‌‌فرمايند: از صفات پيامبران

1- داشتن صبر 2- نيكوكاري 3- تواضع و 4- خوش‌اخلاقي است.

هركس به اندازه وسعش آزمايش مي‌‌شود

اي داود تو پيامبر خوبي هستي اما اگر مستمندان و دردمندان و ايتام را فراموش كني، لذت خدا خدا گفتن در دل شب را از تو مي‌‌گيرم.

آن بزرگوار، هاي هاي بگريست و پول‌هاي زحمت كشيده قضاوت و زمامداري خويش را ايثار كرد. خداوند كريم به او قدرتي داد كه آهن را در دست خويش نرم مي‌‌كرد و از آن زره مي‌‌ساخت و مي‌‌فروخت. هر سه روز يك زره و 114 زره درست كرد تا از دار دنيا رفت و به ملكوت اعلي پيوست و خلافت به حضرت سليمان رسيد.

آيا مي‌‌دانيد كه قرآن كريم داراي 114 سوره است يعني 114 زره براي خود و جامعه درست كن، مثلا يكي از زره‌ها جمله زير است: هركس سوره مباركه نور را مرتب بخواند، هيچ‌كس از اعضاي خانواده‌اش دچار انحرافات اخلاقي نخواهد شد.

(تفسير نمونه)

داستان سخاوت

حضرت زينب (س) شوهر بسيار مهرباني داشتند كه خوش‌اخلاق بود و برخوردش هميشه با مهرباني و لبخندي ملايم بود و اين همه حسن خلق و نيكي را از پدر بزرگوارش به نام جعفر طيار به ارث برده بود.

اين مرد خدا عبدا... نام داشت و برادرزاده حضرت علي (ع) بود. عبدا... نخلستاني داشت كه آن را بسيار دوست مي‌‌داشت. يك روز بر اثر كار، بسيار گرسنه شده بود و تصميم گرفت به خانه برود كه متوجه شد موقع اذان است. صداي ا...اكبر طنين‌انداز شد. سخن گهربار رسول خدا (ص) را به ياد آورد كه براي اذان‌گو چه اجر و پاداشي مقرر شده است.

عبدا... غلام سياهي داشت كه به دليل داشتن يك صفت نيك به عالي‌ترين درجات رسيد. اين غلام سياه مشاهده كرد كه عبدا... اذان مي‌‌گويد در حالي كه در نخلستان است، آن هم دور از شهر كه در آنجا كسي وجود ندارد. با تعجب پرسيد: چرا اذان را بلند گفتي؟

با محبت اين‌گونه پاسخ داد: روز قيامت تمام اين نخل‌ها و ريگ‌هاي بيابان شهادت مي‌‌دهند و سخن خواهند گفت.

اين غلام سيه‌چهره، فهميده و باايمان كه روحي به زلالي اشك و لطافت شبنم داشت، شروع كرد به اذان گفتن با صداي بلند و آن‌گاه به نماز ايستاد.

عبدا... خيلي شاد و خرسند شد و مقداري نان داشت كه به او هديه كرد. سپس مشاهده كرد سگي به طرف اين غلام آمد، مقداري از آن نان را به سگ داد، سپس مقداري ديگر را نيز نزد سگ گذاشت. به اين ترتيب تمام غذايش را جلوي سگ نهاد.

عبدا... به غلام گفت: غذاي تو همين بود؟ او گفت: آري. عبدا... گفت: براي خود چيزي نگذاشتي و همه را به سگ دادي. پس چگونه گرسنگي خود را رفع مي‌‌كني؟ غلام گفت: روزه مي‌‌گيرم. عبدا... گفت: اين غلام از من سخاوتمندتر است و آن نخلستان را با تمام وسايل و لوازمش به او بخشيد و او را آزاد كرد.

غلام گفت: من آزاد شده اين آيه مباركه هستم: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون.» هرگز به نيكوكاري نمي‌‌رسيد مگر آن‌كه آن چيزي را كه بيشتر دوست داريد، در راه خدا انفاق كنيد.

(سوره آل‌عمران، آيه 92)
 
استاد عبدالكريم شمشيري



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1086
|
امتیاز مطلب : 168
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

تو را می شناسم

تو آیینه هستی

دلت صاف و روشن

و بی کینه هستی

تو را می شناسم

تویی خنده گل

تویی شعر زیبا

در آواز بلبل

تو بوی گل یاس

تو آب روانی

تو خیلی بزرگی

تو یک آسمانی

بهارم تو هستی

تو که آشنایی

تو را می پرستم

خدایی، خدایی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1019
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

  زیبای دلنشین !...

تشنه ام

تشنه ی حضورت

و چه سیرابم می کنی از این تشنگی مدام

 

نیازم را دیدی و به ناز رفتی

این انصاف بود ؟

به خدا که نبود!

 

بی انصاف باغ تنهایی ام به باغبانی چون تو نیاز داشت

باغبانی که هر از گاهی حرس کند شاخ و برگ حرص محبتم را

و برویاند از مهر خود جوانه های عشقم را

وبنگارد بر در این کهنه سرای

                                طراوت را...         سعادت را...

ولی چه بگویم?!...

 

نازنینم !...

با این که رکود نبودنت سر تا سر این باغ را گرفته ;

غمی نیست...

بلاخره روزی می رسد که خش خش برگهای خزان زده اش زیر گامهای یاد و خاطرت بهار را بیدار می کند

و وجود بهار کمی از فراق و درد دوری ات کم

و باران بهاری به ارمغان می آورد این طراوت را...  و نه سعادت را...

و ترنمش عشق را...  و نه محبت را...

به حتم چنین است...

شاید؟!....

 

بهترینم !...

گامهای یاد و خاطرت را می بوسم

و به انتظار این بهــار می نشینم

هر چند بارانش به سیرابی ام بیفزاید

و این سیرابی به تشنگی ام

که من طاقت این خزان ندارم؟!...

 و تحمل می کنم ;

 تحمل می کنم و می دانم در پس این خزان نیز زمستانی سخت پیش روست

می نشینم به انتظار بهار...

و به امید ترنم دلنشینش...

که آن نیز مانند تو زیبایی است دلنشین ;

ولی نه بی وفا مانند تو ؟!...

نه؟!...

که کمه کم سالی نه یک بار که چندین بار به سراغم می آید

و به همراهش این سیرابی طاقت فرسا...

 

  و هنوز که هنوز است نفهمیدم یاد و خاطر توست که آن را بیدار می کند;

                                                                          یا آن یاد و خاطر تو را زنده ؟...

پریسا . ر

 
 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 912
|
امتیاز مطلب : 146
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : جمعه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمیسوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمیمیرد

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمیشکند

چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میدان کوچه دلها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیست دل ها دعا نمیخواند

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را کسی نمیپرسد

همیشه غرق مداراست بین آدم ها

غریب گشتن ٬ احساس درد سنگینی ست

و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه دلها چقدر جا دارد

چقدر راز و معماست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه میشود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گل های ساکن اینجا

چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دلها چه کار دشواریست

و عمر شوق چه کوتاست بین آدم ها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخ ست

و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تو تنها

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 869
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

پرسيدند : هنگام غروب , خورشيد چرا زرد رنگ است ؟
گفت : از بيم جدايي .
خورشيد , با همه ء درخشندگي در پايان هر روز, ناپديد مي شود و جاي خويش را به تاريکي مي دهد ولي آفتاب عشق , جاودانه در آسمان دل مي درخشد و جان مي بخشد و اين روزي است که شبي بدنبال ندارد .
پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتشي است .
گفتم : مگر آن را ديده اي ؟ گفت : نه در آن سوخته ام .
عشق را با تمام وجود فرياد بزن تا به جهانيان ثابت کني : " تمام مسيرها به سمت مشترک مورد نظر اشغال نمي باشد . "
به كوه گفتم عشق چيست؟! لرزيد
به ابر گفتم عشق چيست؟! باريد
به باد گفتم عشق چيست؟! وزيد
به پروانه گفتم عشق چيست؟! ناليد
به گل گفتم عشق چيست؟! پرپر شد

به انسان گفتم عشق چيست؟! اشك از ديدگانش جاري شد و گفت:ديوانگيست!!!



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 835
|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین
(اینو فقط اونی بخونه که میگه دوست داشتن دلیل میخواد..میون این همه.. چرا من..؟؟؟ )

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
 

 

 

Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

 

 

 

I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

 

 

 

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟

 

 

 

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

 

 

 

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم

 

 

 

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی 

 

 

 


 

 

 

 

Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

 

 

 

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

 

 

 

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

 

 

 

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

 

 

 

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

 

 

 

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

 

 

 

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

 

 

 

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت

 

 

 

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون

 

 

 


 

 

 

 

Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

 

 

 

No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

 

 

 

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

 

 

 

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم

 

 

 

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم 

 

 

 

 

 

 

 

 If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

 

 

 

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

 

 

 

NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!!

 

 

 

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم

 

 

 

 

 

 

 

True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره

 

 

 

Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

 

 

 

Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

 

 

 

Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

 

 

 

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه".

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 840
|
امتیاز مطلب : 148
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد