نوشته شده توسط : بنیامین

تست ازدواج مخصوص افراد مجرد

تست ازدواج مخصوص افراد مجرد

در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می‌دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند…

 

اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می‌دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می‌دهند میل به ازدواج احساس می‌شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می‌دهند… حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم… آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می‌آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟

۱ ) آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می‌بینید، غبطه می‌خورید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۲ ) آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می‌بینید، افسوس می‌خورید؟
الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۳-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می‌برید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۴ ) زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می‌گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۵ ) آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۶ ) آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۷ ) آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۸ ) آیا شما موسیقی های آرام گوش می‌دهید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۹ ) آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۱۰ ) آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۱۱ ) آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۱۲ ) زمانی که پدر مادرتان می‌گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی‌کنید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۱۳ ) آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می‌کنید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

۱۴ ) آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف) بله ب) خیر ج) گاهی اوقات

نتیجه:

اگر از ۱۴ پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است.

اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است .
اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی‌دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 759
|
امتیاز مطلب : 183
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

«مگر هر دوستی دختر و پسری باید به ازدواج ختم شود؟ ما فقط باهم دوستیم.» این جمله و جملاتی شبیه این را جوان‌های امروزی می‌گویند و پدر و مادرها نیز می‌شنوند. رابطه دختر و پسر در دوران جدید موضوع بحث‌ها و سمینارهای زیادی شده است. عده‌ای به شدت با آن مخالفند و مطرح کردنش را نوعی بی‌‌شرمی و بی‌حیایی تلقی می‌كنند و معتقدند روابط تنها در بستر ازدواج معنا می‌یابد و در غیر این صورت، حرام است و جایز نیست. عده‌ای هم خیلی آزادانه این مسئله را می‌پذیرند و معتقدند دنیا عوض شده و دوستی دختر و پسر هم از این قاعده مستثنا نیست و داشتن رابطه آنها خالی از اشکال است.

دوستی دختر و پسر

نظریه سومی هست که در آن نه آزادی مطلق و رها پذیرفته است و نه محدودیت و منع هرگونه رابطه، بلکه ارتباط بین دو جنس مخالف در یک چارچوب مشخص تعریف شده است. در این زمینه، دکتر روشنک خدابخش، روان‌شناس، معتقد است: «نمی‌توان رابطه انسان‌ها با همدیگر را مسدود و یا حتی محدود کرد. دلایلی همچون تحصیل و دادوستدهای علمی، نیاز به طرح پرسش و پاسخ، قرض گرفتن جزوات و منابع درسی، و همکار شدن باعث می‌شود که نتوان به طور کلی به عدم ارتباط کاری و سازمانی یا تحصیل زن و مرد و دختر و پسر حکم داد. اما از سوی دیگر، دامن زدن به این گونه ارتباطات هم شاید خیلی ضرورت و با مسائل اجتماعات سازگاری نداشته باشد. به عبارت دیگر، داشتن ارتباط به معنای وجود هر گونه ارتباط لجام‌گسیخته در محل تحصیل، دانشگاه و محیط کار نیست.»

خوب یا بد؟

این کیفیت موضوع است که باعث می‌شود ما راجع به آن بتوانیم نظر دهیم. این سوال باید این گونه مطرح شود که کدام رابطه خوب و مفید است و کدام رابطه انسان را به سر منزل مقصود نمی‌رساند. در این مورد، دکتر خدابخش معتقد است: «هر ارتباط سالمی می‌تواند سازنده باشد، به شرط آنکه حد و حریمی برای آن قائل باشیم و تعریفی از آن کنیم که در آن منطق بر احساسات غلبه کند. اصولا در دوره نوجوانی، عنان و اختیار آدمی خیلی سخت قابل کنترل و مدیریت است، طوری که نیاز‌های جنسی به صورت طوفانی وارد حیات روانی می‌شود و چون همه چیز ناگهانی رخ می‌دهد، بین طبیعت و تربیت با شكافی مواجه می‌شویم که والدین می‌توانند آن را به خوبی مدیریت و شناخت‌های لازم را به فرزندانشان منتقل کنند.»

اغلب کسانی که دچار مشکلاتی در روابط میان دو جنس می‌شوند متعلق به والدین پرکار، مشغول و گرفتارند که وقت و ارتباط درستی برای تعامل با فرزندانشان نمی‌گذارند، از احوال آنها کاملا غافلند، به دلیل گرفتاری‌های متعدد بچه‌ها را در اولویت آخر به حساب می‌آورند

جوان‌های ما هم مثل جوان‌های تمام دنیا رویه‌ای منطقی دارند و مسائل را از طریق آن تجزیه و تحلیل می‌کنند. شما اگر با سلاح منطق پیش جوان بروید، بالطبع جوان هم منطقی جواب شما را می‌دهد، چون نوع بشر تفکر منطقی دارد، وگرنه هیچ علم و دانش و تمدنی پدید نمی‌آمد.»

دکتر خدابخش در جواب آنهایی که می‌گویند جوان‌های امروزی حرف‌های والدین را نمی‌پذیرند گفت: «متأسفانه، والدین ما به نحوه ارتباط برقرار کردن با جوانشان آگاه نیستند و همه‌اش از موضع بالا صحبت می‌کنند. اگر بخواهید با اعمال زور و نظر و جبهه‌گیری خاصی با آنها برخورد کنید، جوان‌ها هم مطابق طبع بشر مقاومت می‌کنند، چون آزادی از هر چیزی برایش مهم‌تر است. بنابراین، اگر چیزی یا تفکری آزادی جوان را به مخاطره بیندازد، او هم با لجاجت پاسخش را می‌دهد، ولی اگر شما با زبان خاص خودشان وارد گفت‌وگو شوید و وضعیت رشد، هوش و تفکر آنها را ملاک قرار دهید، آنها خیلی راحت به شما جواب مثبت می‌دهند. ولی اگر شما این کار را به صورت «دو دوتا پنج تا» انجام دهید، آنها هم به شما جواب خوبی نمی‌دهند.»

ارتباط هدفمند

دختران و پسران در دوران نوجوانی بدون طرح و برنامه خاصی با همدیگر آشنا و دوست می‌شوند. متأسفانه، این مسئله این روزها فناوری‌های جدیدی مثل تلفن همراه و اینترنت، دیگر سختی نامه‌رسانی‌های گذشته را به دنبال ندارند و دختر و پسر می‌توانند با یک پیامک یا چت کردن با هم آشنا شوند و قرار ملاقات بگذارند و چون فاقد شناخت‌های لازم از همدیگرند و آینده‌نگری خاصی ندارند، چه بسا دچار مشکلاتی هم بشوند. دکتر خدابخش، کسی که سال‌ها با جوان‌ها و نوجوان‌ها در این زمینه کار کرده  در این مورد می‌گوید: بچه‌ها در این سن آمادگی‌های زیستی و طبیعی برای گرایش به جنس مخالف را دارند، ولی آمادگی‌های اجتماعی را ندارند و این مسئله مشکلات متعددی را موجب می‌شود. لذا نوجوانی را می‌بینید که در ارتباطی عاشقانه قرار می‌گیرد و به دلیل نداشتن توانمندی‌ها و مهارت‌های اجتماعی لازم دچار مشکل می‌شود.»

وی روی حریص بار نیاوردن بچه‌ها به جنس مخالفشان تاکید می‌کند و چاره کار را در تربیت درست آنها می‌داند و می‌گوید: «اگر ما بتوانیم در خانواده‌ و جامعه‌مان ارتباط بین دختر و پسر را با توجه به سطوح مختلف سنی میسر کنیم، اولا توانسته‌ایم از حریص بودن بچه‌ها به جنس مخالف جلوگیری کنیم، ثانیا شناخت‌هایی را که لازم است تا حدود زیادی فراهم کرده‌ایم.»

حضرت زهرا (س) : آنچه برای زنان نیكوست این است كه ( بدون ضرورت ) مردان نامحرم را نبینند ، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند . بحار الانوار ، ج 37 .

آب یا سراب؟

وی در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «معمولا والدین ما با نسل جدید اختلاف نظرهایی دارند. اینکه گفته می‌شود آموزه‌های دینی و فرهنگی راه‌‌های ارتباط دختر و پسر را مسدود کرده اصلا درست نیست، بلکه بهتر است این گونه بگوییم که یک سری محدودیت‌هایی، آن هم به خاطر خودشان، در نظر گرفته که اجرای آن محدودیت‌ها تنها به رشد خودشان کمک می‌کند.» ما نباید به تمام ارتباطات انسانی که دختر و پسر هم جزو آن است، تنها از دیدگاه زناشویی نگاه کنیم. خیلی وقت‌ها- چه در دانشگاه و چه در محیط کار- این دو جنس ناچارند که با هم در ارتباط باشند، به ویژه امروزه که حضور زنان در کارهای اجتماعی افزایش پیدا کرده.»  این مشاور خانواده در مورد جنبه آسیب‌شناسی این ارتباط معتقد است: «ارتباط دوستی به معنای اخص کلمه که یکی دوست پسر یا دوست دختر کس دیگری باشد، بعضی مواقع جنبه‌ای آسیب‌زا دارد. دختر و پسران ما باید واقع‌بین باشند، هم جنبه مثبت را ببینند و هم منفی را. بعضی از این جوان‌ها می‌گویند دیگر در دنیای امروزی دختر و پسر معنایی ندارد و وقتی من می‌خواهم با کسی دوست شوم، فرقی نمی‌کند که دختر است یا پسر، ولی من به آنها می‌گویم که این‌گونه نیست، این یعنی ارتباط ضابطه‌مند نیست. این را می‌توان ارتباطی دانست که بیشتر از عقل و منطق، شور و هیجان در آن دخیل است و نمی‌تواند به شکل درستی هم ادامه پیدا کند، چرا که هدفمند نیست.»

 

اینکه گفته می‌شود آموزه‌های دینی و فرهنگی راه‌‌های ارتباط دختر و پسر را مسدود کرده اصلا درست نیست، بلکه بهتر است این گونه بگوییم که یک سری محدودیت‌هایی، آن هم به خاطر خودشان، در نظر گرفته که اجرای آن محدودیت‌ها تنها به رشد خودشان کمک می‌کند.
خانواده‌ها: بدانند یا نه؟ بچه باید آن قدر احساس دوستی و نزدیکی کند که مسائلش را با خانواده در میان بگذارد. نوجوان عاشق صحبت کردن است و خیلی راحت عقایدش را بیان می‌کند.به خودش نزدیک شوید و مهارت‌های لازم را به او بیاموزید. به نوجوان‌ها و جوان‌ها هم توصیه می‌کنم که زیاد اهل پنهان‌کاری نباشند، چرا که معمولا کارهای پنهانی سر از موارد ضد قانون و ضد خانواده درمی‌آورد. بدانید که پدر و مادرها در هر صورت خیر و صلاح شما را می‌خواهند، اما چه بسا شیوه درست را بلد نباشند.»ایشان در مورد اینکه در دوران نوجوانی چه آموزش‌هایی لازم است می‌گوید: «باید آنها را در مورد رفتارهای پرخطر جنسی، اعتیاد و رانندگی‌های خطرناك آگاه کرد. برای مثال، وقتی فرمان ماشین را از بچگی به او می‌دهید و از این کار خوشتان می‌آید و لذت می‌برید، باید از همان موقع به این فکر کنید که اگر این بچه به سن نوجوانی رسید و از شما تقاضای ماشین کرد، چه می‌خواهید به او بگویید. اما اگر از همان دوران بگویید که ما کارتی داریم به نام گواهی‌نامه گرفتنش لازمه رانندگی است، او قانونمند بار خواهد آمد.»

 

ارتباط دختر و پسر

آسیب‌ها

ما چگونه می‌توانیم از آسیب این نوع مسائل جلوگیری كنیم و از دوستی‌هایی که چه بسا پایانش به این‌‌گونه موارد ختم می‌‌شود پرهیز کنیم. اینجا ما بزرگ‌تر‌ها مقصریم که اطلاعات به فرزندانمان نداده‌‌ایم. اغلب کسانی که دچار مشکلاتی نظیر اینها می‌شوند متعلق به والدین پرکار، مشغول و گرفتارند که وقت و ارتباط درستی برای تعامل با فرزندانشان نمی‌گذارند، از احوال آنها کاملا غافلند، به دلیل گرفتاری‌های متعدد بچه‌ها را در اولویت آخر به حساب می‌آورند و بدتر از همه، می‌خواهند تصور کنند که این غیبت و فاصله خود را می‌توانند با پول جبران کنند. وقتی شما طرح و برنامه خاصی برای پرورش فرزندتان نداشته باشید، بلوغ و تمایلات او را متوجه نشوید، این تبعات ناگوار پیش خواهد آمد.»

دکتر خدابخش دخترها و پسر‌ها را هم مقصر می‌داند و می‌گوید: «خود خلوت کردن باعث می‌شود فکر‌های نامناسب دیگری به ذهن دختر و پسر خطور کند. بنابراین، باید سعی کنند تا حد امکان در مکان‌های خلوت و سرپوشیده قرار نگیرند

 

پسر یا دختر؛ كدام یك بیشتر آسیب می‌بینند؟!

دخترها چون در روابط عاطفی‌تر و احساسی‌ترند، وقتی با شكست مواجه می‌شوند، بیشتر صدمه می‌بینند. آنها گاهی وقت‌ها در شرایط بسیار منفی قرار می‌گیرند و امكان ازدواج‌ بعدی‌شان به شدت كاهش می‌یابد. پسرها هم دنیای شكننده‌ای دارند و خیلی سخت خودشان را بازسازی می‌كنند. دختر و پسر احساس می‌كنند كه روح لطیفشان را در یك سری روابط تیره كرده‌اند. با چه امید و آرزویی به هم دل می‌بندند، اما وقتی این روابط آن‌طور كه تصور می‌كردند پیش نمی‌رود، دچار سرخوردگی‌های فردی و اجتماعی می‌شوند.» اینجاست كه «چرا انسان كند كاری كه باز آرد پشیمانی» در موردشان مصداق پیدا می‌كند.

فریب غرایز را نخوریم

باز هم قصه ناز و نیاز

دختر وپسر ، سودجویی یا تعهد؟

دختروپسر،محرم یانامحرم؟

مهار خودنمایی،بدون خشونت



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

نوع روابط مثبت و منفی و ارزش هایی که هر فرد در قبال غریزه جنسی باید رعایت کند، در دین اسلام به خوبی ترسیم شده است. تدابیری که برای مهار و کنترل این غریزه از زمان فعالیت جنسی لازم است تا فرد را به سلامت از انحرافات و آسیب ها برهاند و او را در مسیر تکامل فردی و اجتماعی هدایت کند، جای بسی تأمل و بررسی دارد. از جمله این تدابیر به «حیای جنسی» و «عفت ورزی» می توان اشاره کرد.

حیا، به معنای احساس شرم و خجالتی است که موجب خودداری از ارتکاب عمل زشت می شود و منشأ آن، درک حضور در برابر موجودی گران مایه و ارزشمند است. بدین سبب است که حیا با دین ورزی ارتباطی تنگاتنگ و دوطرفه ای دارد. در روایت های اسلامی تأکید شده است: «الحیاء من الایمان؛ حیا از ایمان است.» و کسی که حیا ندارد در حقیقت دین ندارد. آنچه باعث می شود آدمی به این صفت سازنده و مثبت گرایش یابد، ایمان و بهره مندی از نیروی تشخیص عقلانی است. ایمان و حیا موجب می شود، شخص در ارتباط با جنس مخالف، از آلودگی به گناه مصونیت یابد و اعتبار خود را به عنوان گوهری گران بها حفظ کند. خاصه برای زن؛ چرا که مأموریتی که در خلقت به او داده شده، آن است که با پرداختن به زیبایی و لطف و با خودداری و بی نیازی ظریفانه، دل خشن مرد را هر چه بیشتر به سوی خویش بکشاند و او را از مجرای احساس قلب خویش، به همراهی بطلبد.

یکی از فلاسفه غربی می نویسد:

شرم رویی، نوعی عقب نشینی مدبرانه است که از ترس و پاکی می زاید. مرد پخته، امتناع و خودداری ظریفانه زن را دوست دارد. بی حیایی موقتا حواس را به خود جلب می کند، ولی به سختی ممکن است روح را نیز جلب کند. هر چه ساخته زن زیبا و در دسترس مردان قرار گیرد، برای مرد عادی جذاب، دل فریب و موقتی خواهد بود. پس، حیا از دل فریبی های لطیف زن است که ارزش او را بالا می برد.

راز خواستگاری مرد از زن

حیا و خودداری زن، راز خواستگاری مرد از اوست. در قاموس خلقت، خداوند مرد را خواهان و زن را خوانده، مرد را طالب و زن را مطلوب قرار داده است. فطرت مرد، طلب و نیاز است و فطرت زن، جلوه و ناز. اینجاست که کلام علی علیه السلام معنای خود را می یابد که: «حیا وسیله رسیدن به خوبی است.» حیای دختر موجب عزتمندی و جلب اعتماد و محبت مردان می شود و مقدمات ازدواج سالم تری را فراهم می سازد. چنان که یکی از دانشمندان گفته است:

مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی آن که بداند، حس می کند که این خودداری، از لطف و رقت عالی خبر می دهد. حیا، پاداش های خود را پس انداز می کند و در نتیجه، نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد و او را برای اقدامات مهم آماده می کند.

به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «حیا به عنوان خصلت نفسانی مثبت، از درونی با نجابت حکایت می کند.»

ازاین رو، آن حضرت، عفت را ثمره و نتیجه آن دانسته اند. عفت در واقع، به حیای جنسی، جلوه های عملی می بخشد و آدمی را در حیطه ای از تعاملات و رفتارهای مثبت و به دور از آلودگی و گناه قرار می دهد. از همین روست که نیروی کنترل کننده درونی آدمی، هنگام ارتباط با جنس مخالف فعال می شود و زن در جایگاه گوهری ارزشمند قرار می گیرد که حیای وی موجب جلب مرد به سوی او می شود و زن، خلاف فطرت خویش می داند که به خواستگاری مردان رود و خود را از الهه عشق بودن تنزل دهد؛ تا حدی که حتی جواب منفی بشنود و سرخورده و بی ارزش شود.

آثار حیای جنسی

پی آمدهای مثبت و سازنده حیای جنسی بسیار فراوان است که مهم ترین آن، دوری از گناه است. حیا موجب دوری آدمی از ارتکاب زشتی و آلوده شدن به پلیدی های اخلاقی و جنسی است. گفته اند: زنی به مردی پاکدل تمایل داشت، اما با او صحبت و به او اظهار تمایل نمی کرد. مرد درمانده شد. ازاین رو، روزی او را به کوچه شلوغی وعده داد. زن چون بیامد، گفت: ای وای، اینجا؟! مرد گفت: آری، آن که اینجا ما را می بیند، در خلوت هم می بیند. تن زن بلرزید و منزجر شد و توبه کرد. آری، کسی که خود را در محضر ربوبیِ ناظری محترم و آگاه، چون حق تعالی بداند، چگونه می تواند خلاف خواست مهربانی چون او، پرده حیا بدرد و تمنای نفْس دَدمنش را پاسخ مثبت گوید؟

از سوی دیگر، روح آدمی از آلودگی به گناه و معاصی، منزجر و متنفر است. با انجام دادن عملی زشت، وجدان بیدارش او را ملامت می کند و تا توبه و برگشتی صورت نگیرد، آرامش خویش را باز نمی یابد.

عفت و غریزه جنسی

قرآن کریم درباره عفت ورزی می فرماید: «کسی که نمی تواند ازدواج کند، باید عفت ورزد تا خداوند او را از فضل خویش بی نیاز کند.» (نور: 33)

منظور از عفت و پاک دامنی، کناره گیری از آلودگی های جنسی چه در عمل و چه در فکر است. نفْس عفیف آن است که نه تنها عملاً خویشتن دار است و مرتکب حرام و خلاف نمی شود، بلکه از نظر فکری آنچنان خود را سامان داده است که افکار مخرب در درونش ریشه نمی دواند.

ارزش عفت در اسلام

حضرت علی علیه السلام ارزشمندترین عبادت را عفت ورزی می داند و عفت و پاک دامنی را شیوه زیرکان، شرافتمندان و تقواپیشه گان برمی شمرد. عفت؛ نشانه عقل، زکات زیبایی، غنای باطنی و رشد شخصیت (نساء: 6)، بهترین یاور و همراه و غیرتمندی مرد دانسته شده است.

عفت برای مرد یا زن؟

این که کدام یک از مرد یا زن با این ویژگی بیشتر مأنوس ترند نیز کلامی در خور بحث است. قرآن کریم سرگذشت عفیفانه حضرت یوسف علیه السلام و حضرت مریم علیهاالسلام را در این باره به تصویر می کشد. هر دو بزرگوار در این مورد امتحان شدند و در پرتو عفاف و پاک دامنی نجات یافتند و سرافراز از امتحان الهی بیرون آمدند؛ ولی واکنش آنان متفاوت بیان شده است:

درباره حضرت یوسف علیه السلام ، عدم اهتمام، فکر، قصه و خیال خلاف را مطرح می سازد و می گوید: آن زن قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگار را ندیده بود، آهنگ او می کرد. (یوسف:24)

خداوند متعال حضرت یوسف علیه السلام را فردی معصوم یاد می کند که نه فقط به طرف گناه نرفت، بلکه بدی و پلیدی از او دور شد. (یوسف: 24) ولی درباره حضرت مریم علیهاالسلام ، از لحاظ عفیف بودن چیزی فراتر از حضرت یوسف می گوید:

سخن این نیست که اگر مریم علیهاالسلام دلیل الهی را مشاهده نمی کرد، مایل بود، بلکه حضرت مریم علیهاالسلام در مقام نهی از منکر، به فرشته ای که به شکل مردی به حضور او آمده بود، لب می گشاید و می گوید: اگر تو باتقوا هستی، دست به این کار نزن. «من به خدای رحمان پناه می برم اگر تو پرهیزگاری. (مریم: 17)

زیبایی های عفت و پاک دامنی چگونه جلوه می کند؟

1. دریافت فضل و محبت خدا

خداوند متعال به انسان های عفیف وعده داده است که آنها را از فضل خویش بهره مند سازد. صورت های گوناگون از رحمت خدا را در زندگی عفیفانه بزرگان دیده ایم. از جمله، مهیا شدن زمینه ازدواجی سالم، عاشقانه و بادوام، آنچنان که پس از دوران صبرورزی یوسف در برابر گناه، دوباره زلیخا برایش جوان شد و وصال شیرین را پس از هجران گناه تجربه کرد. مورد دیگر از نمونه های رحمت خدا، استعداد و قابلیت های ویژه ای است که خداوند به افراد پاک دامن عطا می کند: «ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا پیشه سازید و دامن خود را از آلودگی حفظ کنید به شما قدرت تشخیص داده خواهد شد».

شیخ رجبعلی خیاط که یکی از عرفای عصر حاضر است، می گوید:

در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی آسان امتحان کند، پس تو هم او را امتحان کن و از این حرام لذت بخش و آماده، به خاطر او صرف نظر نما! پس، به خدا عرض کردم: «خدایا! من از این گناه می گذرم، تو هم مرا برای خود تربیت کن.» این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی من گردید و جهشی معنوی در زندگی ام ایجاد شد.

آری، او به جایی رسید که به تربیت الهی توانست در ملکوت عالم، حقایقی را مشاهده کند که دیگران از آن بی اطلاعند. کشف و شهود باطنی اش موجب تربیت شاگردان فاضل و گران قدری شد که هر کدام منشأ خیری برای جامعه گشته اند.

2. پاکی نسل و سلامت آن

در اسلام توصیه اکید بر به جا گذاشتن نسلی پاک وطاهر شده است و این قضیه بدون عفت و پاک دامنی زن و مرد میسر نیست. تکثیر نسل، با ارضای غریزه جنسی به صورت غیر مشروع هم ممکن است؛ ولی آیا چنین نسلی می تواند حامل و انتقال دهنده میراث های عظیم بشر در عرصه های معنوی و علمی باشد؟ حضرت یعقوب علیه السلام ارضای غریزه جنسی را با ازدواجی پاک و سالم به فرزندش توصیه می کند: «زن بگیر، بدان امید که خداوند از او نسلی پدید آورد که زمین را با تسبیح خدا گران بار کند».

یکی از دانشمندان عقیده دارد:

عفت فراوان زن، مسلما خادم مقاصد توالد است؛ زیرا امتناع محجوبانه او کمکی به انتخاب جنسی است. عفت، زن را توانا می سازد که با جست و جوی بیشتری عاشق خود را؛ یعنی کسی را که افتخار پدری فرزندانش را دارد، برگزیند.

3. شکوفایی استعدادها

یکی دیگر از جلوه های زیبای عفت ورزی را می توان در شکوفایی استعدادها و توانمندی های افراد مشاهده کرد. محیط سالم و پاک، زمینه فعالیت فکری وخلاقیت را برای مرد و زن فراهم می سازد. به ویژه در محافلی که پسر و دختر فعالیت مشترکی را دنبال می کنند، ضرورت وجود این خصلت مثبت بیشتر نمایان است. عفت، زمینه ساز توجه به وظایفی است که بر دوش فرد گذارده شده است، خیالات باطل را از ذهن می زداید و بهره وری شغلی و تحصیلی را افزایش می دهد.

4. تعالی عشق به همسر

بی گمان آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی، از جمله عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت کند و زن به عنوان موجودی گران بها دور از دسترس مرد قرار گیرد، عشق و محبت، بهتر به فعلیت می رسد و در مقابل، بدون این ویژگی، در نهایت زن به ابتذال کشیده می شود و محبوبیتش را نزد مردان از دست می دهد. در این صورت، فداکاری، از خود گذشتگی و سوز و گدازی که موجب تمرکز قوای نفس به سوی محبوب و معشوق واقعی در زندگی مشترک است، رنگ می بازد.

5. حفظ مناعت طبع و آرامش روان

آرامش خاطر و امنیت درونی، یکی دیگر از جلوه های زیبای عفت ورزی است. با این خصلت است که آدمی برای ارضای غریزه اش ناچار نمی شود عزت نفس و مناعت خود را دستخوش ذلت کند و با نگاه های آلوده و خیانت های فکری و عملی، با دلهره ها و ترس ها زندگی بگذراند. بر این اساس، اسلام به حفظ حدود و حرمت ها در روابط مرد و زن توصیه می کند. از نگاه دینی ما، توصیه به خودداری از نگاه حرام و حفظ حیا و عفت جنسی، همپایه رعایت حدود روابط، با رعایت پوشش کامل، میسر و قابل اجراست. نقل است:

مردی نابینا پس از اجازه خواستن وارد منزل علی علیه السلام شد. پیامبر مشاهده فرمود که حضرت زهرا علیهاالسلام برخاست و فاصله گرفت و خود را پوشاند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: دخترم! این مرد نابیناست. حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد: پدر جان، اگر چه او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم و او بوی زن را استشمام می کند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: شهادت می دهم که تو پاره تن منی.

منبع



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 848
|
امتیاز مطلب : 169
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

پاسخ مستدل به این مساله ،مستلزم تحلیل صحیح از ( ( حق حیات ) ) است . در خصوص ( ( حق حیات ) ) دوتفسیر كاملا" متفاوت وجود دارد : یكی از ان ها مبتنی بر جهان بینی الهی است و دیگری مبتنی بر نگرش لیبرالیستی. هر دو تفسیر در اعلامیه ( ( جهانی حقوق بشر ) ) و اعلامیه ( ( اسلامی حقوق بشر ) ) منعكس شده است . از این رو حق حیات را می توان منشا حقوق بشر دانست ؛ زیرا حقوق دیگر فرع بر این اصل است . ماده 3 ( ( اعلامیه جهانی حقوق بشر ) ) مقرر می دارد : ( ( هر كس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد ) ) . در بند اول ماده 6 ( ( میثاق بین المللی ) ) حقوق مدنی و سیاسی نیز مقرر شده است : ( ( حق زندگی ازحقوق ذاتی شخصی انسان است . این حق باید به موجب قانون حمایت شود.هیچ فردی را نمی توان خودسرانه ( بدون مجوز ) از زندگی محروم كرد ) ). بنابراین از دیدگاه فیلسوفان حقوق بشر غربی ، گویا حیات ، ملك طلق آنهااست و هیچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، از این رو حكم اعدام جز درمهم ترین جنایات ، به عنوان خشونت محكوم و ممنوع شمرده می شود .همان طوركه در مقدمه دومین پروتكل ( ( میثاق بین المللی ) ) حقوق مدنی و سیاسی آمده است : ( ( با اعتقاد به این كه حذف مجازات اعدام ، كمكی است به كرامت ذاتی بشر و باعث توسعه تدریجی حقوق بشر می شود ...) ) از طرف دیگر، چون ( ( زندگی كردن ) ) حق ذاتی بشر است ، هر كس می تواند از حق خود صرف نظركند و به خودكشی روی آورد .مبنای این دو حكم همان تفكر ( ( خویشتن مالكی ) ) لیبرالیستی است كه می گوید : ( ( زندگی هر فردی ، دارایی خود اواست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند ) ) ، (آربلاستر، آنتونی ، لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط،ترجمه : عباس مخبر دزفولی ، تهران ، نشر مركز، چاپ سوم 1377، ص 38).
اما در نگرش الهی ، از آن جا كه خداوند خالق انسان است و تمام هستی او از خدااست ، هیچ كسی نه حق كشتن دیگری را دارد و نه حق كشتن خود را. این بدان جهت است كه از دیدگاه اسلام و همه مكاتب الهی ، حیات موهبتی الهی و حقی خدادادی است. از این رو هرگاه این حق وسیله ای برای قتل نفوس دیگریا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاكم بر جامعه شود وافرادی در صدد محاربه با نظام الهی برآیند، این حق به نفع دیگران سلب می شود، (رجوع کنید به : آیات 32 و 33 مایده - 178 و 179 و 217 بقره). به طوركلی می توان گفت:
الف) حیات ، موهبتی خداوندی است و حق حیات برای همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد مكلف به حمایت و دفاع از این حق اند و كشتن هیچ كس بدون مجوز شرعی جایز نیست.
ب) استفاده از هر وسیله ای برای نابودی چشمه سار حیات بشری ، اعم از كلی و جزیی ، حرام است.
ج) حفظ ادامه حیات بشری ، تا آنجا كه مشیت الهی تعلق گیرد، واجب است ؛ خواه محافظت هر فردی بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران و یا تعدی بر خویشتن ( مانند خودكشی ) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران . نتیجه آن كه در نگرش الهی ( ( حق حیات ) ) عطای الهی است كه مسوولانه به انسان عطا شده است . پس باید اولا" در حفظ آن مراقب بود؛ چه این كه ( ( حیات ) ) فقط ( ( حق ) ) افراد نیست بلكه حفظ آن ، ( ( تكلیف ) ) آنان نیز می باشد .ثانیا" : چون مالك اصلی این حق خداوند متعال است و در مواردی كه این عطای الهی ، باعث سو استفاده افرادی واقع شود، از آنان سلب می شود ( مانند حكم قصاص ، رجم یا اعدام كه خشونت های قانونی می باشند ) . هم او كه ( ( حیات ) ) را داده است می گوید : در این موارد ( ( باید سلب نمود ) ) . با توجه به تحلیل مذكور به یك آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید ( ( خودكشی ) ) اشاره می شود. خداوند می فرماید: »ولاتقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحیما" و من یفعل ذلك عدوانا" و ظلما"فسوف نملیه نارا" و كان ذلك علی الله یسیرا"؛ و خود را مكشید زیرا خداوندبه شما مهربان است و هر كس چنین كاری را از روی عداوت و ستم انجام بدهد، به زودی او را در آتش می اندازیم و این كار برای خدا آسان است«،(نسا، آیات 29 و 30). گرچه برخی از مفسران احتمال داده اند كه مقصود از ( ( انفسكم ) ) نفوس مردم اجتماع می باشد. بنا بر ان معنای آیه چنین می شود كه ( ( همدیگر را از روی عداوت و ستم مكشید ) ) لكن اولا"، آیه شامل هرگونه قتل نفس می شود و به مقتضای آیه 32 سوره ( ( مائده ) ) هر كس كه بی گناهی را [ بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین ] بكشد، مانند آن است كه همه انسان ها را كشته است . ثانیا"، امام صادق ( ع ) با استناد به همین آیه می فرماید : «هر كس عمدا" خودكشی كند، برای همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد؛ من قتل نفسه متعمدا" فهو فی نار جهنم خالدا" فیها قال الله عزوجل : «ولا تقتلوا انفسكم ... »؛(الحر العاملی ( الشیخ ) محمد بن الحسن ، وسایل الشیعه ، ج 19، بیروت ، داراحیا التراث العربی ، باب تحریم قتل الانسان نفسه ، ص 13، ح 2 و 3 ). افزون بر این ، امام باقر ( ع ) نیز فرموده اند: «مومن به هر بلایی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد ولی خودكشی نمی كند؛ ان المومن یبتلی بكل بلیه و یموت بكل میته الا انه لایقتل نفسه»؛ ( همان ).
به نقل از سایت تبیان



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 777
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

زند گی يعنی تکا پو

زند گی يعنی هياهو

زند گی يعنی شب نو، روز نو، اند يشه ی نو...

آری آری زند گی زيباست

زندگی آتشگهی ديرنده پا برجاست

گربيفروزيش رقص شعله اش از هرکران پيدا ست

ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست....

 نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ويژگی بشر بعنوان يک موجود متفکر و کاوشگراست. ديگر موجودات عالم،مسير طبيعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. اين از شکوه و شايد شور بختی بشر است که در طول تاريخ، دم به دم اين پرسش را برای خود و ديگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زير سؤال برده است. داستايوفسکی نويسنده شهير روسی در اين باره می گويد: "راز وجود آدمی در اين است که انسان تنها نبايد بسادگی زندگی کند، بلکه بايد کشف کند که چرا بايد زندگی کند."

 درتاريخ انديشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهايت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در يک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب ديگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبيان اينکه زندگی انسانی يک پديده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.

 يافتن معنای زند گی مستلزم آن است که جوينده قبل از هر چيزانسان و سرشت انسانی را بفهمد. ليکن اين هم برای درک معنای وجود انسانی کافی نيست. انسان در طبيعت تنها نيست و ما نمی توانيم جدا ازبقيه ی چيزها به درک انسان نا ئل آئيم. همانطور که قبلأ کفته شد انسان را بايد در رابطه با ساير موجودات کره ی زمين ودر رابطه با جايگاه او در گيتی باز شناخت. از آنجا که اين شناخت در زمان ها و مکانها و شرايط مختلف زند گی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد تفاوت دارد، لذ ا معنای زند گی برای اند يش ورزان مختلف همواره متفاوت بوده ا ست.

  تلاش برای يافتن معنی وهدف زند گی دريک نگاه فلسفی و وجود شناسانه ره بجائی نخواهد برد. کسانی در اين رابطه تا کيد بيش از حد بعمل می آورند، سرانجام به بد بينی و ياس فلسفی می رسند. از ديدگاه يک انسان خدا ناگرا  ، حيات يک پديده تصادفی است و زندگی آدمی با يک نقشه قبلی، با هدف و معنای خاص توسط هيچ معمار و مهند سی طراحی نشده است. بنابراين قبل از آ نکه بخواهيم در تلاش بيهوده برای يافتن معنا و هدف زند گی، خود را از تک و تاب بيندازيم، با يد در حد توان (بدون آنکه توقع زيادی از خود داشته باشيم) زند گی کنيم و تحت شرايط موجود به زندگی خويش معنا و مفهوم بخشيم. آنچه مهم است شور زندگی ا ست  و عشق به زيستن برای خود و ديگران. دريافت  از زندگی چنين ا ست که آ نچه که نه تنها انسان ها را بلکه همه ی موجودات عالم را بهم پيوند می دهد عشق است و عشق نيزمانند زندگی هدفی ا ست در خود. عشق اميد می آفريند و اميد حرکت و بقولی "زند گی يعنی اميد وحرکت"

 بزعم من، انسان عاشق انسانی ا ست شاد و شاد خوار.” نشا يد و نبا يد که خود ما زندگی، و کام گيری از زيبائی های آن، را فراموش کنيم! چرا که انسان ناکام (با پيچيد گی های روانی) نه سودی برای خويش، و نه برای ديگران دارد.". آری زندگی آنقدر شيرين و زيبا ست که بخاطرتداوم آن می توان از جان مايه گذ ا شت:

آنچنان زيباست ا ين بی بازگشت            کزبرايش می توان از جان گذ شت

 چه زيبا گفته است انديش ورزی بنام ميخائيل پريشوين که " گرچه ممکن است بميرد، ليکن نقشش بعنوان تلاش پيروزمندانه ی انسان در مسيری که به ابد يت می پيوندد باقی خواهد ماند... او از خود چيزی بی همتا بجای خواهد گذ ا شت  که با  گفتار، رفتار، انديشه و حتی احوالپرسی و فشردن دست و چه بسا يک لبخند توام با سکوت ايجاد کرده است." اين همان سخن سعدی است که:

بماند سالهااين نظـــــــم و ترتيب                زما هر ذ ره خا ک افتاده جا ئی

غرض نقشی است کزما باز ماند               که هستـــــی را نمی بينم بقا يــی

واين نقش اگر در راستای تداوم و تعميق زند گی و سازند گی هرچه بيشتر آن با شد، پايدارتر خواهد ماند. انسان می تواند در نيک کرداری و عشق خويش به زندگی و ديگرانسانها انگيزه ای نيرومند برای زيستن و معنی دار کردن زند گی خود بيابد:

هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق           ثبت ا ست بر جريده ی عا لم دوام ما

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 887
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : جمعه 5 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

دختر ها خیلی بهتر از پسرها می دانند که چطور دیگران را به خود جذب کنند.آنها تمرین داشته اند.خانم ها رمز و راز جاذبه را می دانند. پسرها هم می توانند رمز و راز آنرا یاد بگیرند و به نتیجه ای که می خواهند دست پیدا کنند.

واقع بین باشید ـ دختر ها خیلی بهتر از پسر ها می دانند که چطور دیگران را به خود جذب کنند. اشکال از ما نیست. دختر ها سالهای زیادی را صرف این کرده اند که به چشم دیگران بیایند. آنها تجربه های زیادی از تلاش برای علاقه مند کردن پسر ها به خودشان داشته اند. به عبارت دیگر: آنها تمرین داشته اند. دختر ها رمز و راز جاذبه را می دانند…

اما نکته خنده دار درمورد جاذبه این است که پسر ها هم می توانند رمز و راز آنرا یاد بگیرند و به نتیجه ای که می خواهند دست پیدا کنند.

حالا ۱۰ راز مهم جاذبه را برایتان عنوان می کنیم.

راز ۱: بدانید که چه می خواهید

خیلی از مردها این مشکل را دارند که فقط به همان چیزی که عایدشان می شود راضی می شوند. اما دختر ها ها معمولاً خواستگاران بیشتری دارند به همین خاطر می توانند در انتخاب خود سخت گیر تر باشند.

وقتی بدانید که از طرف مقابل خود چه می خواهید، نه تنها کاندیدهای احتمالی را بررسی می کنید بلکه قطعیت بیشتری هم در کارتان دارید.
با این کار نشان می دهید که ناامید و بیچاره نیستید. و این شما هستید که قدرت دارید و انتخاب به عهده شماست. و وقتی قدرت دست شما باشد، این طرف مقابلتان است که دنبالتان می افتد.

راز ۲: با ارزش باشید

اینکه کسی دنبالتان بیفتد یعنی در نظر دیگران ارزش خاصی دارید. آنها شما را می خواهند، به هر دلیلی و این دیگر کار آنهاست که تلاش کنند و شما را به دست بیاورند.

برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید ارزش خاصی برای خودتان قائل شوید. باید خودتان احساس کنید که ارزش این را دارید که دیگران دنبالتان بیفتند و با رفتارهایتان باید این مسئله را به دیگران بفهمانید.
دختر ها معمولاً خیلی مردها را دور و بر خود دارند که سعی می کنند او را تحت تاثیر قرار دهند. اما خودشان فقط می خواهند کسی را تحت تاثیر قرار دهند که مثل خودشان باشد.

راز ۳: خوب لباس بپوشید

دختر ها اهمیت زیادی برای ظاهر خود قائل هستند. این یکی از دلایل مهمی است که می توانند خیلی راحت توجه هر مردی را به خود جلب کنند.

دختر ها این را می دانند که لباس پوشیدنشان می تواند باعث شود به چشم دیگران برسند. درواقع، چون خیلی از مد سر در می آورند راحت می توانند طریقه لباس پوشیدن شما را وارسی کنند.
مردی که می داند چطور باید خوب لباس بپوشد معمولاً مورد توجه خانم ها قرار می گیرد. اما دلیل آن فقط این نیست که ظاهر خوبی دارد، بلکه بااین کار خود نشان می دهد که از اهمیت ظاهر برای دختر ها آگاه است.

راز ۴: خوشبو باشید

بیشتر اوقات مردها حس بویایی را فراموش می کنند و یادشان می رود که از عطر و افترشیو استفاده کنند. اما دختر ها می دانند که اگر بخواهید کسی را به سمت خود جذب کنید، باید نظر همه حواس بدن را به خود جلب کنید.

به عطرهایی فکر کنید که خانم ها استفاده می کنند و شما را دیوانه می کند، آنوقت می فهمید که بو چقدر می تواند اهمیت داشته باشد.
استفاده از عطرهای خوشبو در مواجهه با خانمها، حضور شما را پررنگ تر می کند.

راز ۵: جالب توجه باشید

باوجود همه ویژگی های ظاهری که در جذب کردن دیگران موثر است، فقط ظاهر خوب خیلی زود تکراری خواهد شد. به همین خاطر است که داشتن شخصیتی جالب اهمیت زیادی دارد.

جالب بودن یعنی بدانید با چه کسی درمورد چه موضوعاتی حرف بزنید که نظر او را جلب کند. باید درمورد وقایع روز، موسیقی، هنر و فرهنگ و هر چیز دیگری که دختر ها را سرگرم کند اطلاعات داشته باشید.
اما علاوه بر اینکه بدانید درمورد جه صحبت کنید، باید بتوانید به حرفهای طرف مقابل هم گوش دهید.

راز ۶: کارهای غیرمنتظره انجام دهید

انجام کاری که از شما انتظار نمی رود می تواند در طرف مقابل هیجان ایجاد کند و باعث شود از کنار شما بودن لذت ببرند.

البته نباید کارهای غیرمنتظره مضحک انجام دهید. مثلاً یکدفعه بلند فحش بدهید یا کار مسخره دیگری مثل این انجام دهید.
باید برخلاف انتظار دیگران باشید. مثلاً به جای اینکه از ظاهر یک خانم تعریف کنید، درمورد هوش و ذکاوتش تعریف کنید. مطمئناً افراد کمی تابحال دراین مورد از او تعریف کرده اند و این کارتان شما را از بقیه جدا میکند.

راز ۷: هم گرم باشید هم سرد

برای جذب کردن باید احساسات را تحریک کنید. بدون احساس، جاذبه غیرممکن است.

اما زیاد بودن یک احساس درست به اندازه بی احساس بودن بد است. وقتی همیشه خوب باشید یا همیشه بد باشید، از کسی که می خواهید دورتان میکند.

وقتی احساسات گرم و سرد را به تناسب داشته باشید، یک ترن هوایی احساسی می سازید که همه چیز رابرای فرد مقابلتان جالب و جذاب می کند.

دختر ها ها خودشان همیشه همین کار را می کنند. یک روز آنقدر خوب رفتار می کنند که خودشان را به شما علاقه مند نشان می دهند که بهترین احساس را عایدتان می کند، یک روز هم نادیده تان می گیرند و باعث می شود حس بدی پیدا کنید.
این ایجاد تغییر بین احساسات خوب و بد باعث می شود طرفشان به آنها جذب شود. مردها هم می توانند همین کار را بکنند.

راز ۸: سخت تلاش کنید تا به دست آورید

هیچکس هیچوقت برای چیزی که آسان به دست بیاورد ارزش قائل نمی شود. دختر ها این را بهتر از هر کس دیگری می دانند. اگر خیلی راحت جلوه کنند این امکان وجود دارد که مرد خیلی زود آنها را ترک کند.
وقتی تلاش کنید تا آنچه که می خواهید را به دست آورید باعث می شود برای نتیجه ای که عایدتان می شود ارزش بیشتری قائل باشید.

راز ۹: ماجراجو باشید

ماجراجو بودن با انجام کارهای غیرمنتظره فرق دارد. ماجراجویی یعنی گذشتن از مرزها و انجام کارهای جدید و غیرعادی است.

دختر های ماجراجو مردها را به سمت خود جذب می کنند. آنها باعث می شوند با بودن کنار آن دختر احساس سرزندگی بیشتری کنند.
این برای مردها هم صدق می کند. یک مرد ماجراجو خیلی راحت می تواند دخترها را به سمت خود جلب کند.

راز ۱۰: از جنسیت خود استفاده کنید

دخترها می دانند که جذاب بودن و استفاده از جنسیتشان ابزاری بسیار مهم در جذب مردان است. اما مردها هیچوقت نمی دانند چطور باید س کسی باشند.

مردها تمایلات جنسی را با خانم ها در ارتباط می دانند چون فقط به این صورت است که مفهوم رابطه زناشویی را درک می کنند. اما مردها هم می توانند جذاب باشند و در این صورت هر زنی که بخواهند را می توانند به سمت خود جذب کنند.

تفاوت اینجا این است که اگر مردها بخواهند جذاب باشند باید مردانه رفتار کنند. باید بهترین خصوصیات مردانه را که خانم ها را تحریکمی کند از خود نشان دهند.

استفاده از جنسیتتان یعنی قوی باشید، شجاع باشید، خشن باشید و بگذارید که انرژی مردانه از شما منعکس شود.
هرچه بیشتر بتوانید از جنسیتتان استفاده کنید، دختر ها بیشتر به شما جواب می دهند.

می پرسید ما از کجا این رازها را می دانیم؟ خیلی ساده است:

دختر ها خودشان همیشه اینها را برایمان می گویند

خوانندگان ما با ایمیل هایی که می زنند همه حرفهایشان را با ما درمیان می گذارند. خود خانم ها بارها و بارها این حرف ها را به ما گفته اند و ما اینها را یکجا جمع کرده ایم و در اختیار شما قرار داده ایم.

مطمئن باشید که این کارها بی بُر و برگرد جواب می دهد. هرچه که باشد دختر ها خیلی بیشتر از شما از قوانین جاذبه اطلاع دارند.
چیزی برای از دست دادن ندارید. پس از همین امروز شروع کنید.

منبع:

nedayemoshaver.com



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 875
|
امتیاز مطلب : 141
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : جمعه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

1- به دنبال نيمه‏ گمشده: شخصي که داراي اين عقيده است گمان مي ‏کند که تنها يک نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفکر بسيار شبيه اين عقيده است که ما در دنيا هم زاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي ‏رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي نا هماهنگي ها نخواهند بود و به قضايا به صورتي کمال گرايانه مي نگرند. و فکر مي کنند که همسرشان بايد از تمام زوايا شبيه باشد.

2- همسر کامل: اعتقاد به اين تفکر که«تا زماني که فرد کامل براي زندگي پيدا نکنم، نبايد ازدواج کنم.» کسي که اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا که هيچ فردي کامل نيست و شايد براي پيدا کردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود. ما در دنيا همزاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي ‏رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي ناهماهنگي ها نخواهند بود.

3- تکامل خود: کسي که اين گونه فکر مي ‏کند و مي ‏گويد: «تا زماني که نتوانم به خودم به عنوان يک همسر اعتماد کنم، نبايد ازدواج کنم.» اين اعتقاد نيز محدود کننده و غيرمنطقي است از آن جهت که هيچ ‏کس کامل نيست و احساس کامل بودن به عنوان يک همسر را نخواهد داشت.

4- ارتباط کامل: صاحب اين عقيده اين چنين مي ‏انديشد: «ما بايد قبل از ازدواج ثابت کنيم که ارتباط موثري خواهيم داشت.» توجه به فاکتورهاي پيش ‏بيني کننده پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است. مانند ارتباط خوب و مهارت‏ هاي حل مشکل و تشابه و همانندي ارزش ‏ها و عقايد جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري که اين مهارت‏ ها و قابليت‏ ها را داشته باشد عاقلانه است، با اين وجود، از آن جا که موفقيت در ازدواج را نمي‏ توان تضمين کرد، براي کم کردن محدوديت اين تفکر مي ‏توان اين‏ گونه انديشيد که هيچ‏ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي ‏باشد.

5- تلاش بيشتر: اين اعتقاد با اين تفکر شکل مي‏ گيرد که من با هر کسي که براي ازدواج انتخاب مي ‏کنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن که به قدر کافي تلاش کنم. تلاش زوجين براي حل مشکلات و موثر ساختن يک ازدواج، دو فرد بالغ و متفکر را مي‏ طلبد. از آن جا که هر کسي آنقدر متمايل به حل مشکلات نخواهد بود، بنابراين کمي دقت در انتخاب همسر در ابتدا ضروري به نظر مي‏ رسد. تا با انتخابي مطلوب تر بتوانيم از وقوع بسياري از مشکلات پيشگيري نماييم.

6- عشق کافي است: فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد: «عاشق کسي شدن براي من دليل کافي براي ازدواج است.» در واقع اشخاص کمي هستند که ازدواج را بدون عشق تصور کنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي ‏هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند. عشق لازم است اما کافي نيست آن هم نه عشقي که در ابتداي کار بر اساس احساسات و ظواهر امر صورت مي گيرد بلکه علاقه اي که پس از شناخت و احساس هماهنگي ايجاد مي شود.

7- فرد مکمل و تضاد: در اين نگرش شخص اين ‏گونه مي ‏انديشد: «من بايد با کسي ازدواج کنم که خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد.» اگر چه تفکر رايج مبني بر آن که افراد با خصوصيات کاملاً متفاوت مي‏ توانند کامل کننده ضعف‏ ها و قوت ‏هاي يکديگر باشند، اما فاکتورهاي پيش ‏بيني کننده موفقيت در ازدواج نشان مي‏ دهند که قوي ‏ترين عامل خوشبختي، همانندي در ارزش‏ ها، نگرش ‏ها و خصوصيات شخصي است.

8- انتخاب بايد آسان باشد: اين عقيده که انتخاب يک همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يک شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور کند که براي انتخاب همسر به جاي عمل کردن بايد در انتظار يک اتفاق بماند تا حدي اشتباه است. چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است! و معتقد است ازدواج هندوانه سر بسته است و هيچ کس از نتيجه آن مطلع نيست. در صورتي که براي داشتن يک ازدواج موثر و موفق بايد تلاش کرد و شناخت لازم را در مسيري معتدل و روشن به دست آورد.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: برچسب‌ها: خوشبختی من ,
:: بازدید از این مطلب : 760
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

چه بسیار افرادی که این سؤال را از خود یا دیگران می پرسند. در این میان، آنها که علاقه بیشتری به یکدیگر دارند بیشتر در این اندیشه اند که: چه کنیم دوستی هایمان زیادتر شود؟ چه کنیم که بیشتر در دل دوست هایمان جا باز کنیم؟ و چه کنیم که علاقه او به ما افزون تر گردد؟

دانستن این که چه عواملی باعث افزایش روزافزون دوستی می شود، در واقع به معنای در دست داشتن کلید ورود به اندرون خانه دل هاست. هر کس که این کلید را در اختیار داشته باشد و راه نفوذ در قلب ها را بداند در واقع، گنجینه دوستی را به چنگ آورده است.

دو کلید طلایی

به راستی این کلیدهای طلایی ای که می توان به واسطه آن در دل ها راه یافت و دوستی ها را با آنها روز به روز زیادتر کرد، چه هستند؟ این کدام کیمیاست که باید در پی رسیدن به آن بود؟ ما می خواهیم با به دست آوردن این کلید، قلب دوستان را فتح کنیم تا دیگر هیچ پدیده و حادثه ای نتواند تا پایان عمر، آن را از بین ببرد.

1 . ابراز کردن علاقه و دوستی

محبّت، رمز و راز زندگی است و بعضی از روان شناسان معتقدند که بسیاری از بیماری های درونی به خاطر فقدان محبّت و سرکوب کردن عاطفه هاست. رسول اکرم(ص) می فرماید: «خدای جهان، آن کسی را بیش از همه دوست دارد که به دوستان خود، بیشتر از همه مهر بورزد».(1) اگر بخواهیم محبوب دل ها شویم باید دیگران را دوست بداریم؛ باید به آنها عشق بورزیم تا آنها نیز به ما عشق بورزند. تنها از راه محبّت و دوستی است که می توان مالک دل ها شد و در قلب ها نفوذ پیدا کرد. برای زیادتر شدن دوستی و استحکام آن باید این محبّت و علاقه را ابراز کرد و آن را با زبان و با عمل (یعنی با نیکی کردن به دوست و نزدیکان و دوستداران او) نمایان کرد ؛ زیرا محبّت، همچون آبی است که به جریان می افتد. این آب، هم پاک است و هم پاک کننده. ابراز علاقه و محبّت، هم بر دوستی می افزاید و هم نامهربانی را از بین می برد.

روزی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با گروهی در مسجد نشسته بودند. کسی از کنار آنها رد می شد. یکی از اهل مجلس گفت: «من این شخص را دوست دارم». امام باقر(ع) فرمود: «اگر دوستش داری به او بگو و او را از دوستی و علاقه خود، آگاه کن. این کار، موجب دوام دوستی و تقویت پیوندها می شود».(2)

2 . تواضع

تواضع، یکی از اصول مسلّم اخلاقی است و انسان، با تواضع می تواند بالاترین درجات معنوی را کسب نماید. این صفت اخلاقی، رَمز موفقیت بشر در مسائل اجتماعی و به طور کلی در همه امور مربوط به دنیاست که در جای خود در روان شناسی و اخلاق، مورد بحث قرار گرفته است.

اما آنچه که در این جا مورد بحث ماست، آن است که تواضع می تواند مایه تقویت دوستی شود. برعکس، هرگونه تکبّر و خودبزرگ بینی در بین دوستان، صمیمیت را از بین می برد و موجب تفرقه می شود. امام صادق(ع) فرمود: «سه چیزْ دوستی را در پی دارد: دینداری، فروتنی و بخشش».(3)

درباره یکی از علمای معاصر نقل شده است که در یکی از شب ها وی از خواب بیدار می شود و حس می کند که صدایی از داخل حیاط می آید. بیرون می رود و می بیند که دزدی آمده است و میوه های باغچه را جمع کرده ولی چنان سنگین است که نمی تواند آن را بلند کند و به دوش بیندازد. ایشان خیلی آهسته وارد حیاط می شود و بدون آن که آن شخص متوجه شود، کمک می کند تا وی گونی را بلند کند و بر دوش بگذارد. ناگهان دزد متوجه می شود که شخصی آمده است. وقتی نگاه می کند متوجه صاحب خانه می شود. ابتدا عذرخواهی می کند؛ اما آن عالم در جواب، با کمال ادب و تواضع به ایشان می فرماید: «خیر، آقا! شما به منزل پدرتان آمده اید و نیازی به گرفتن اجازه ندارید» و با اصرار زیاد، وی را مجبور می کند میوه ها را با خود ببرد. فردای آن روز، دزد به محضر این عالم می آید و توبه می کند و از آن پس، انسانی مؤمن و پرهیزگار می شود.

آری! اگر تواضع و ادب، این چنین در روحیات اشخاص خلاف کار تأثیرگذار است، قطعا اثر آن در جان و روح دوستان با ایمانی که برای زندگی خود دوستی و محبّت و ارادت را برگزیده اند به مراتب، بیشتر و عمیق تر است.


1 . المحجة البیضاء، ج 2، ص 155.

2 . بحارالأنوار، ج 74، ص 181.

3 . همان، ج 78، ص 229.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

تنهایی

 

آمده است که خداوند برای تنهایی آدم، حوا را آفرید و

از زندگی پر تلاطم آنان

" تنهایی"

به دنیا آمد.

 

 

انسان پیوسته کوشیده است هستی و رویدادهای جهان پیرامون خویش را تعریف کرده و در جستجوی پاسخ پرسش های خویش برآید. تصویری که ما از جهان داریم معمولا توسط دانش، ایمان و یا خرافات شکل گرفته وآنچه که انسان قادر به تعریف، درک و یا کشف آن نیست را به قدرتی بیرونی، سرنوشت و یا یک نیروی نامرعی نسبت می دهد.

اینکه چرا پدیده ای به نام تنهایی وجود دارد، اساسا یک پرسش هستی شناختی است و درست است که می توان عواملی که در این احساس نقش دارند و یا عوامل اجتماعی که موجب تقویت این احساس می شوند را شناسایی کرد اما هرگز نمی توان چگونگی تجربه این احساس را وزن کرد، اندازه گرفت و یا مقایسه کرد.

هر انسانی که با تنهایی خویش مواجه می شود این پرسش را مطرح می کند که چرا ؟ چرا من تنها هستم ؟ و درموارد بسیاری نیز می کوشد پاسخی مکانیکی برای مسله تنهایی اش پیدا کند. در حالی که برای چنین پرسشی هرگز نمی توان پاسخی یافت. چنانچه هیچکس نیز پاسخی برای آن نیافته است. و شاید نیز طرح این پرسش است که مانع تجربه عمیق تنهایی می شود.

 

عده ای می کوشند با احساس تنهایی مبارزه کنند و آن را از میان ببرند. عده ای دیگر سعی می کنند آنرا کاهش دهند و کسانی نیز هستند که سعی می کنند در تنهایی اشان معنایی را خلق کرده ویا بیافرینند. شاید بتوان گفت زندگی مانند سفری است که حتی اگر همراهی داشته باشیم بایستی به تنهایی این سفر یا این مسیر را طی کنیم و تنها راه رهایی از تنهایی می تواند فقط در نفی زندگی و هستی باشد.

از آنجاییکه تنهایی بخش اساسی هستی انسان است بایستی در تنهایی دست به انتخاب زده و برای نوع زیستن خود تصمیم گرفته و انتخاب کرد. چون پدیده تنهایی و یا احساس تنهایی، مسله بزرگی در مرحله رشد طبیعی انسان است و این فرایند رشد و طی این مسیر نیز همیشه با رنج توام است. انسان وقتی با تنهایی خویش روبرو می شود با پدیده سرنوشت و اجتناب ناپذیر بودن آن نیز برخورد کرده و متوجه می شود که برای این تنهایی هیچ تعریف یا توضیحی نمی تواند پیدا کند. چون روبرویی با تنهایی، همیشه تجربه ای کاملا فردی و ویژه است و میتوان گفت انسان در تنهایی، با خویشتن خویش روبرو می شود و جایی نیز کوشش می کند برخورد با دیوار غیرقابل نفوذ تنهایی را بیان کند. بیانی که معمولا بسیار ناقص و نامشخص است چرا که ما زبان و واژه ای برای تعریف و تجربه دقیق این احساس نداریم و مجبور هستیم که این رنج تنهایی را به شکلی بدل کنیم که بیان آن برایمان ساده تر شود.

به عبارتی دیگر ما مجبور می شویم احساس تنهایی و اندوه مان را تعریف کنیم و با چنین تعریفی، تنهایی به یک رنج، ترس ویا بیانی جسمی بدل می شود که در آنصورت قابل دیدن و ملموس تر می گردد.

بنابراین از آنجاییکه جهان تنهایی، یک جهان بی حد و مرز و بسیارعمیق است هر فردی بایستی این جهان را نسبت به جهان هستی و فردی خویش درک کند. پدیده هستی از پدیده تنهایی جدا نیست. تنهایی بخشی از هستی است که به خودی خود نیز هیچ معنایی ندارد. اما اگر انسان بتواند جهان ِ تنهایی خویش را درک کرده و آنرا به عنوان پدیده ای جبری در هستی بپذیرد می تواند به آن نیز معنا ببخشد.

 

همانطور که می دانیم سرچشمه های هنر، عشق و زندگی تنهایی است و سرچشمه های الهام در هنر، انسان و روان انسان است که با پیچ و خم های تن و جان در هم آمیخته و مثل آینه ای درون انسان و اندیشه او را نسبت به هستی و جهان پیرامون او را بر ما آشکار میکند. از اینرو نمی توان پاسخی برای اینکه تنهایی چیست یافت چون پدیده تنهایی دارای هیچ ماهیتی نیست و یا بهتر است بگوییم ماهیت تنهایی برای هیچکس روشن نیست. بنابراین تنهایی هیچ نشانه ای ندارد. دارای هیچگونه ویژه گی نیست و فقط تجربه فردی یک انسان تنهاست که می تواند به این تنهایی معنا ببخشد.

کشف احساس تنهایی، مثل کشف جهان خواب و رویاست. انسان نمی تواند از بیرون به این جهان نگاه کند و با معیارهای جهان واقعی آنرا بسنجد و درک کند. 

 

البته باید گفت که تمامی انسانها نیز استعداد، جرات، توانایی ای درک و زیستن در تنهایی را ندارند. تنهایی یکی از عمیق ترین جنبه های هستی است که اگر چه انسان می تواند آنرا واپس زند و یا از آن فرار کند اما هرگز نمی تواند دلیل هستی شناختی این تجربه را کشف کند. چون از بین بردن احساس تنهایی، رنج، مرگ و بسیاری دیگر از پدیده ها به معنای از بین بردن جوهر و فرم هستی است و این فقط یک توهم است که ما بخواهیم تنهایی را از بین ببریم. زیرا انسان می تواند با شور زندگی و عشق ورزیدن به هستی، احساس تنهایی را کم رنگتر کند ویا اینکه آنرا تحمل پذیر تر سازد اما نمی تواند آنرا از میان ببرد.

 

همانطور که در بالا اشاره شد یکی از وسیله هایی که می تواند به تنهایی انسان معنا ببخشد، هنر و آفرینش هنری است. یک هنرمند می کوشد به کمک ادبیات، نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی  جهان تنهایی و تجربه فردی و غیرقابل بیان خود را تعریف کرده و به آن معنا بخشد. زیرا اگر انسان بتواند در شرایطی، هرچند کوتاه، تسلیم شور زندگی شده و در آن غرق شود می تواند برای لحظه ای احساس تنهایی را فراموش کند و می توان گفت آفرینش هنر شاید معنی بخشیدن به تنهایی جاودانه انسان است.

انسان از تنهایی می ترسد اما تنهایی مترادف با ترس نیست. فردی که تنهاست به ترس و تردید نیز دچار می شود و درست در لحظه ای که انسان ترس خود را تعریف می کند و با آن روبرو می شود جنگ او نیز آغاز می گردد و برای درک پدیده تنهایی یا بایستی به آن تسلیم شد ویا با آن جنگید. جنگی جاودانه که میتواند شکل های گوناگونی به خود بگیرد.

 

هدف انسان کشف شور زندگی و کامیاب شدن است و این در ذات هستی است که انسان بکوشد در این جنگ زندگی درپی شکار لحظه های شاد نشسته و به منطق بی منطق هستی و انسان، ایمان بیاورد. ایمانی که چون چشمه ای که از آن معنا می جوشد زندگی را سرشار خواهد کرد. یعنی درست در لحظه ای که انسان دیگر به دنبال "چرا " یی برای پرسش های بی پاسخ خود نگردد، اولین قدم را در پذیرش تنهایی خویش برداشته و آزاد است که با تنهایی اش چگونه برخوردی داشته باشد و از آن چگونه استفاده کند.

 

در بسیاری از موارد نیز خود انسان است که موجب رنج و احساس تنهایی انسان دیگری میشود و این نوع دیگری از تنهایی است که اغلب در چهارچوب خانواده و عشق به انسانها دست داده و به ندرت از آن حرفی زده می شود.

در زندگی رنج های بسیاری وجود دارد که پی آمد فجایع طبیعی و موقعیت هایی است که انسان در پیدایش آن هیچگونه نقشی نداشته و معمولا میتوان اینگونه رنج ها را به کمک منطق با آن کنار آمد چرا که ماهیت فجایع طبیعی بسیار آشکار بوده و خارج از کنترل انسان می باشند. اما رنج و احساس تنهایی ای را که انسانی بر انسان دیگری تحمیل می کند معمولا احساس تنهایی است که بیشتر اوقات آشکار نبوده و معمولا شکل نهفته ای دارد.

همانطورکه نیکی و بدی پیوند جدایی ناپذیری  با آزادی انسان دارد آزادی نیز به این معناست که ما نسبت به محیط پیرامون خود و انسانهای دیگر احساس مسولیت داشته داشیم و پی آمد این مسولیت بدین معناست که او را رنج ندهیم. زیرا رنج دادن یک فرد، همیشه با تحقیر ساختار ارزشی او توام است و این بدان معناست که ما انسان را یک هستی مقدس تلقی نکرده و با تجاوز به حقوق، آزادی و ارزش های او در واقع احترام و تقدس خود را بعنوان یک انسان نفی می کنیم. وقتی ما ساختار ارزشی، عاطفی و احترام به انسان دیگری را نفی می کنیم، احساس تنهایی را در او بیدار کرده و با محکوم کردن و قضاوت کردن اوتنهایی و رنج را به او منتقل می کنیم.

حال آنکه وظیفه انسان محکومیت و قضاوت دیگران نیست بلکه درک، فهمیدن و در جایی نیز بخشیدن اوست. محکوم کردن یک انسان به معنی از بین بردن و نفی هستی و جهان بینی اوست. ما می توانیم دیدگاه، عملکرد و رفتار یک انسان را نپذیریم اما نمی توانیم هستی او را نفی کنیم.

 

هر انسانی نیازمند عشق ورزی و تایید دیگران است. هر انسانی احتیاج دارد که به او مهرورزیده شود، به او توجه شود، احترام گذاشته شود و همانطور که ون گوگ می گوید: وقتی که بیدار می شوی و می بینی که تنها نیستی و درکنارت کسی وجود دارد، آنروز جهان مهربانتر می شود.

تمام ادبیات و هنر پر است از چنین نمونه هایی که چگونه فقدان عشق موجب رنج و تنهایی انسان می شود. اما در بسیاری از موارد نیز آنچه را ما به غلط عشق تلقی می کنیم، هیچ بجز ترس از تنهایی و روبروشدن با این جنبه از حقیقت هستی نیست.

کسانی وجود دارند که همیشه در کنار انسان یا انسانهای دیگری زندگی می کنند اما بشدت احساس تنهایی می کنند و افرادی نیز وجود دارند که در نهایت تنها یی احساس تنهایی نمی کنند چرا که آنان با خود ِ پدیده هستی پیوند خورده اند.

 

همانطور که اشاره شد احساس تنهایی که در چهارچوب خانواده به فرد داده می شود گاه بسیار خشن تر و ویرانسازتر از احساس تنهایی یک فرد مجرد است چرا که این نوع تنهایی با نفی و بی احترامی به ساختار ارزشی فرد مقابل توام است. بنابراین بسیاری از انسانها به علت ترس از تنهایی در روابط بیمار و یا ناسالم زناشویی باقی مانده، جسما در کنار کسی هستند اما از نظر روانی تنها هستند.  می توان گفت  که در چنین شرایطی، احساس تنهایی، واکنش عاطفی یک انسان به ناکامی های پیرامون اوست که این احساس معمولا به صورت افسردگی و یا بیماری های روانی دیگر بروز می کند.

 

بنابراین احساس تنهایی، حالتی در هستی است که با خود پدیده "انسان بودن" ارتباط دارد. همانطور که ما با تن خود تنها هستیم، احساس تنها یی را نیز در جان مان نهان داریم. احساسی که نمی توان آنرا با هیچکس قسمت کرد زیرا زبان، آنقدر غنی نیست که بتواند بسیاری از دریافت ها و اندیشه های انسانی را به کمک کلمه بیان کند و این نیز یکی از مهمترین قسمت تنهایی انسان را تشکیل می دهد.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: برچسب‌ها: تنهایی چیست؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 902
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

آثار منفی استرس احساس بی اعتمادی ، طرد ، خشم و افسردگی می‌آفریند که این احساسات به نوبه خود به مشکلاتی مانند سردرد ، ناراحتی معده ، جوش و خارش پوست ، بی‌خوابی ، زخم معده ، فشار خون بالا ، بیماری قلبی و سکته مغزی می‌انجامد. مرگ یک عزیز ، تولد یک کودک ، ارتقای شغلی یا ایجاد یک رابطه جدید استرس به دنبال می‌آورد. چون این تغییرات ما را مجبور به سازگاری مجدد با زندگی خود می‌کند. سازگاری با شرایط متغیر ، بسته به نوع واکنش ما می‌تواند کمک کننده یا آسیب رساننده باشد.

چگونه می‌توان استرس را از زندگی خود حذف کرد؟

استرس مثبت بر تازگی و ابتهاج زندگی می‌افزاید. همه ما با تحمل میزان معینی از استرس زندگی می‌کنیم. سر رسیدن مهلت ، رقابتها ، برخوردها و حتی ناکامی‌ها و نگرانی‌ها به زندگی‌ها عمق و غنا می‌بخشد. هدف ما حذف استرس نیست، بلکه فراگیری چگونگی استفاده از آن به منظور کمک به خود است.

استرس کمتر از حد ، عامل خمودگی است و در ما احساس خستگی و رخوت بر جای می‌گذارد. از سوی دیگر ، استرس مفرط تنش ایجاد می‌کند. آنچه ما بدان نیازمندیم، یافتن سطح بهینه و مطلوبی از استرس است که ما را برمی‌انگیزد، ولی ما را در خود غرق نمی‌کند.

چگونه می‌توان استرس را بهتر اداره کرد؟

شناسایی استرس مداوم و آگاه شدن از اثرات آن بر زندگی ما ، برای کاهش اثرات زیان آور آن کافی نیست. همانطوری که منابع زیادی برای استرس وجود دارد، امکانات بسیاری هم برای اداره آن وجود دارد. ولی آنچه بدان نیازمندیم، تلاش برای تغییر است، تغییر منبع استرس و یا تغییر واکنش نسبت به آن منبع. برای این منظور چه کار می‌توانید انجام دهید؟

از منابع استرس ، واکنشهای هیجانی و بدنی خود آگاه شوید.

 به ناراحتی و تشویش خود توجه کنید. آنها را نادیده نگیرید. مشکلات خود را به اجمال بررسی نکنید.

  • تعیین کنید چه رویدادهایی شما را ناراحت می‌سازد. به خودتان درباره معنای این رویدادها چه می‌گویید؟
    • چگونگی پاسخ بدنتان را نسبت به استرس مشخص کنید. آیا مضطرب می‌شوید؟ یا دلخور؟ اگر چنین است، به چه شیوه‌ای دچار این احساسات می‌شوید؟

    مشخص کنید چه تغییری می‌توانید ایجاد کنید؟

     آیا منابع استرس را از طریق اجتناب یا حذف کامل آنها ، می‌توانید تغییر دهید؟

    • آیا شدت آنها را می‌توانید تغییر دهید (یعنی طی دوره درمانی به تدریج آنها را کنترل و اداره کنید، در مدت یک روز یا یک هفته)؟
    • آیا می‌توانید رویارویی خود را با استرس کوتاه سازید؟ (استراحتی به خود بدهید، یا محوطه ساختمان را ترک کنید.)
    • آیا می‌توانید وقت و انرژی لازم را برای ایجاد تغییر اختصاص دهید؟ (تعیین هدف ، فنون مدیریت زمان و راهبردهای به تعویق انداختن ارضا در اینگونه موارد می‌تواند مفید باشد.)

    شدت واکنشهای عاطفی و هیجانی خود را به استرس کاهش دهید.

     واکنش شما نسبت به واسطه درک شما از خطر (جسمی و یا عاطفی) به یک باره اتفاق می‌افتد. آیا به منابع استرس به شیوه اغراق آمیز می‌نگرید و یا موقعیت را دشوار تلقی می‌کنید و از آن فاجعه می‌سازید؟

    • آیا انتظار دارید همه به شما خوش آمد بگویند و همه از شما راضی باشند؟
    • آیا واکنش مفرط نشان می‌دهید و همه چیزها را بحرانی و اضطراری تلقی می‌کنید؟ آیا احساس می‌کنید که باید همواره بر هر موقعیتی تسلط داشته باشید؟
    • دیدگاه خود را نسبت به استرس تعدیل و اصلاح کنید. سعی کنید استرس را به عنوان چیزی در نظر بگیرید که می‌توانید برآن فائق آیید، نه چیزی که بر شما چیره می‌شود.
    • سعی کنید هیجانات شدید و مفرط خود را تعدیل کنید. موقعیت را در یک چشم انداز وسیع‌تر قرار دهید. جنبه‌های منفی را شرح و بسط ندهید و به خود نگویید «چه می‌شود اگر !!».

    بیاموزید واکنشهای بدنی خود را به استرس ، تعدیل کنید.

     نفس کشیدن آهسته و عمیق ، ریتم فعالیت قلب و تنفس شما را به وضع طبیعی برمی‌گرداند.

    • فنون آرام بخشی ، تنش عضلانی را کاهش می‌دهد. بازخورد زیستی می‌تواند بر اموری چون تنش عضلانی ، ریتم قلبی و فشار خون کنترل ارادی ایجاد کند.
    • دارو به تجویز پزشک می‌تواند در کوتاه مدت به تعدیل واکنشهای بدنی شما کمک کند، ولی داروها به تنهایی پاسخگو نیستند. تعدیل این واکنشها را به منزله راه حلی بلند مدت یاد بگیرید.

    ذخایر بدنی خود را افزایش دهید.

     به منظور ایجاد تناسب و سلامت قلبی _ عروقی سه تا چهار بار در هفته ورزش کنید. ( تمرینات موزون ، معتدل و یکنواخت بهترین انتخاب است. مانند قدم زدن ، شنا کردن ، دوچرخه سواری یا آهسته دویدن.)

    • غذاهای مقوی به اندازه کافی و متعادل مصرف کنید.
    • وزن مطلوب خود را حفظ کنید.
    • فراغت و تفریح را با کار درآمیزید. به خود استراحت بدهید و هرگاه ممکن بود، وقفه‌ای در کار ایجاد کنید.
    • به قدر کافی بخوابید. تا آنجا که ممکن است برنامه خواب را رعایت کنید.

    ذخایر هیجانی _ عاطفی خود را حفظ کنید.

     دوستی و روابط حمایتی دوسویه‌ای برقرار کنید.

    • اهداف واقع بینانه و معنی‌دار را دنبال کنید، نه اهدافی که دیگران برای شما در نظر گرفته‌اند و برای شما فایده‌ای دربر ندارد.
    • انتظار ناکامی ‌، شکست و یاس را در زندگی داشته باشید.
    • همیشه با خود مهربان و رئوف باشید و دوست خود باشید.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 856
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 805
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

 

آیا من به خاطر اینکه به شما نیاز دارم دوستتان دارم؟ یا به خاطر اینکه دوستتان دارم به شما نیاز دارم؟ (اریج فرام)


 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 145
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 23 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

ترس چيزي نيست جز يک احساس و هيجان که  آن را در ذهن خود مي پرورانيم. و مشکل از آنجا شروع مي شود که اين احساسات و هيجان ها بر زندگي ما اثر نا مطلوب مي گذارند.
ما از انجام بعضي کارها وحشت داريم چون مي ترسيم با شکست مواجه شويم. اين ممکن است بخاطر شکست هايي باشد که واقعاً در گذشته تجربه کرده ايم يا حتي واقعاً چنين شکستي را تجربه نکرده ايم ولي از اين که ممکن است شکست بخوريم مي ترسيم.
بيشتر مواقع ما از چيزي مي ترسيم که حتي يک بار با آن روبرو نشده ايم. آيا احمقانه نيست؟ حقيقت اين است که ما مي توانيم انواعي از شکست ها را در ذهن خود تصور کنيم. آن گاه باور مي کنيم اين شکست ها به حقيقت خواهد پيوست و حتي براي رسيدن به هدف تلاش هم نمي کنيم. و همين جاست که دچار خطا شده ايم، چون به خاطر يک احتمال حتي از تلاش کردن مي ترسيم. و موفقيت بدون تلاش و کوشش معنايي ندارد. مارک تواين سخن جالبي در اين زمينه دارد:

 


«من در زندگي خود سختي هاي زيادي را تحمل کرده ام در حالي که تعداد کمي از آنها واقعاً رخ داده اند.»
منظور اين است که بسيار از اين مشقات در ذهن او بوده اند. اکنون اين سؤال مطرح مي شود که چه کسي مي تواند واقعاً شکست و موفقيت را تعريف کند؟ آيا شما اين کار را بدرستي انجام مي دهيد؟ آيا شما تعاريف ديگران از موفقيت را قبول داريد؟ بعضي از افراد تعاريف سختگيرانه تري نسبت به ديگران دارند. هر چه تعريف شما از موفقيت سختگيرانه تر باشد ترس بيشتري به آن اضافه کرده ايد. پس اجازه ندهيد تعاريفي که خود ساخته ايد شما را محدود کند. بدتر از همه اين است که به ديگران اجازه دهيد اين تعاريف را براي شما بسازند.
تعاريف خود را بسازيد. مي توانيد آن را سخت تر کنيد تا احساس شکست به شما دست بدهد يا آن را ساده سازيد تا احساس موفقيت کنيد. با اين روش شما ترس کمتري نسبت به اهداف خود در زندگي خواهيد داشت. حال اگر بدانيد که چه کاري مي خواهيد انجام دهيد شکست نخواهيد خورد. اکنون با اين باور تصور کنيد چه کارهايي مي توانيد در زندگي خود انجام دهيد.
سعي کنيد هر شکستي را مانند يک موفقيت ببينيد. اين کار ساده است چون هر شکستي که خورده ايد به شما نشان داده که چه کاري را نبايد انجام مي داديد يا روش جديدي در مقابل شما گشوده است. پس درحقيقت يک موفقيت کسب کرده ايد. بنابراين به هدف خود نزديک تر شده ايد. به خاطر داشته باشيد گذشته با آينده يکسان نيست. و شکست ديروز مساوي با عواقب ناگوار آينده نيست. فقط بدليل اين که ديروز يا همين ۵ دقيقه پيش شکست خورده ايد بدين معنا نيست که قرار است اين شکست دوباره تکرار شود. تنها کاري که بايد انجام دهيد اين است که از اشتباه خود چيزهاي جديد ياد بگيريد و روش خود را عوض کنيد. گذشته همان افکار شما بوده براي رسيدن به موفقيت در آينده.  نترس باشيد.

منبع: سايت پزشكان



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 749
|
امتیاز مطلب : 153
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

1 خودتان را خسته نكنيد:

قبل از اينكه شروع كنيد به انتقاد كردن، اول مطمئن شويد كه آنچه مي خواهيد مورد انتقاد قرار بدهيد، واقعا غلط بوده و مستحق انتقاد است. بعدش مطمئن شويد رفتار آن شخصي را كه مي خواهيد مورد انتقاد قرار بدهيد، درست ارزيابي كرده ايد. اگر طرف مقابل را خوب مي شناسيد و مطمئن ايد كه انتقادهايتان هيچ تاثيري روي او نخواهد داشت، از خير انتقاد بگذاريد و خودتان را خسته نكنيد. اگر مطمئن ايد كه طرف مقابل، توان تغيير دادن آن خصوصيتي را كه مورد انتقاد شماست ندارد، باز هم معقول نيست از او انتقاد كنيد. براي انتقاد سازنده فقط يك دليل موجه داريم و بس: شما و طرف مقابل مي خواهيد به نتيجه بهتري دست پيدا كنيد و مطمئن ايد كه اين كار، شدني است. نكته در اين جاست كه فرد مقابل بايد با انتقاد شما رفتار و عملكردش بهتر شود و واقعا پيشرفت كند.

2 بزنيد به هدف:

 دقيقا به هدف بزنيد و بگوييد كه مشخصا كدام قسمت از رفتار يا گفتار طرف مقابل تان مورد انتقاد شماست و انتظارش را نداشته ايد. منظورتان را البته در لفافه هم مي توانيد  بفهمانيد اما اگر اين كار را به دقت انجام ندهيد، ممكن است تمام تلاشتان به باد برود. در پايان انتقاد بايد مطمئن شويد كه طرف مقابل تان دقيقا فهميده است دليل و انگيزه اصلي انتقاد شما از او چيست. اين نكته مهمي است.

3 تا ضرورت ندارد، نگوييد:

اگر از يك نفر، زياد انتقاد كنيد، قصد و هدفي كه در پشت انتقادتان داريد گم مي شود و تاثير حرفهايتان كم. اگر به طرف مقابل تان زمان كافي براي اصلاح رفتار و گفتارش ندهيد، باز هم احتمال رنجش او از شما زياد است. فقط وقتي لب به انتقاد باز كنيد كه فكر مي كنيد ضرورت دارد. اگر در طرف مقابل تان رفتارهاي زيادي وجود دارد كه مورد انتقاد شماست، بهتر است هر دفعه اي كه مي خواهيد از او انتقاد كنيد، بيشتر از يك مورد را براي مطرح كردن انتخاب نكنيد.

4 «هميشه» و «هرگز» را فراموش كنيد:

از كلماتي مثل «هميشه» و «هرگز» براي توصيف رفتارهاي منفي ديگران استفاده نكنيد. مثلا نگوييد:« تو هميشه با صداي بلند مي خندي» يا « تو هيچ وقت به حرف من دقت نمي كني» و... اين كلمات، شخصيت آدم ها را به لاك دفاعي فرو مي برد و اين حس به آنها دست مي دهد كه شما متمركز شده ايد روي نقاط ضعف شان و چشم تان را به نقاط قوت شان بسته ايد. « بعضي اوقات» و « معمولا» و امثالهم خيلي موثرترند از «هميشه» و «هرگز» و امثالهم.

5 شوخي را با انتقاد مخلوط نكنيد:

اگر چه شايد بامزه به نظر برسد كه به  هنگام انتقاد كردن از اين و آن، حرفهايتان را با شوخي مخلوط كنيد اما بيشتر آدم ها آن را اين طور تعبير مي كنند كه داريد آنها را مسخره مي كنيد و در چنين شرايطي هم طبيعتا ديگر نمي شود به انتقادتان بگوييد انتقاد سازنده.

6 از مقايسه كردن بپرهيزيد:

اگر مزاياي رفتاري و گفتاري يك نفر ديگر را به رخ طرف مقابل تان بكشيد، معمولا تاثير انتقادتان معكوس مي شود. از هر گونه مقايسه اي كه به تحقير فرد انتقاد شونده منجر مي شود، پرهيز كنيد. اين كار، سازندگي انتقادتان را مخدوش مي كند اما مقايسه هايي كه طرف مقابل تان در آنها دست بالا را خواهد داشت، مطلوب اند و حسن نيت شما را به فرد انتقاد شونده منتقل مي كند.

7 توي جمع انتقاد نكنيد:

انتقاد يك نفر در ميان جمع، معمولا به ايجاد حس حقارت- و دست كم حس شرمندگي- در فردي منجر مي شود كه از او انتقاد مي كنيد. چنين انتقاد هايي در بيشتر مواقع موجب رنجش خاطر مي شوند و نتيجه مطلوبي در پي ندارد اما انتقادهايي كه در خلوت انجام مي شوند، گوياي حسن نيت انتقاد كننده اند و بار سازندگي شان بيشتر است.

8 به موقع بگوييد:

شايد بهترين موقع براي انتقاد كردن، مدت كوتاهي پس از ارتكاب همان عملي باشد كه مي خواهيد از آن انتقاد كنيد. البته تا آنجا كه در توان تان است  بايد سعي كنيد زمينه را براي يك گفتگوي خصوصي در خلوت و بحث بي طرف با فرد انتقاد شونده فراهم كنيد.

9 مثبت شروع كنيد:

هر ادمي دوست دارد كه نقاط مثبتش ديده شود و مورد تحسين قرار بگيرد. به همين دليل،بهتر است پيش از شروع كردن به انتقاد و تذكر دادن نقاط ضعف، از يك يا چند نقطه قوت در فرد انتقاد شونده ياد كنيد و پس از اشاره به اين ويژگي هاي مثبت، بگوييد كه در او يك نقطه ضعف هم مي بينيد كه اگر بهبود پيدا كند نقاط مثبتش را پررنگ تر خواهد كرد. در پايان انتقاد هم دوباره به خوبي هاي او اشاره اي كنيد تا حس مثبت اش، او را به تغيير و بازسازي آن نقطه ضعف، ترغيب كند.

10 ويران نكنيد بسازيد:

« من مطمئنم كه تو خيلي بهتر از اينها مي تواني انجام وظيفه كني چون... من مطمئنم كه مي توانم توي اين قضيه روي تو حساب كنم چون...» گفتن چنين جملاتي باعث مي شود اعتماد به نفس طرف مقابل تان افزايش پيدا كند و حس كند كه شما دلتان مي خواهد او از وضعيتي كه دارد به وضعيت بهتري دست پيدا كند اما اگر لحن و كلماتي كه براي انتقاد كردن انتخاب مي كنيد، نامناسب باشد طرف مقابل تان حس مي كند كه شما مي خواهيد او را به زمين بزنيد و به اين ترتيب، تاثير حرفها و انتقادات تان به حداقل مي رسد.

11 عصباني نشويد:

تا وقتي خودتان نخواهيد، هيچ كس نمي تواند شما را آن قدر عصباني كند كه كنترل تان را از دست بدهيد. هميشه وقتي در برخورد با ديگران عصبانيت به خرج مي دهيد، پيش تر و بيشتر از آنكه به طرف مقابل تان آسيب بزنيد، به خودتان آسيب مي رسانيد. عصبانيت نمي گذارد حرف هايتان منصفانه شنيده شود. وقتي انتقاد مي كنيد، اجازه ندهيد احساسات شخصي تان مزاحم تاثير حرف هايتان شود.

  12 غير مستقيم اشاره كنيد:  

به صراحت و مستقيما شروع به انتقاد و سرزنش نكنيد. سعي كنيد با طرح سوالاتي هدف دار، شخص را وادار كنيد تا مسير بحث را به همان سمتي كه شما مي خواهيد بكشانيد و آن وقت حرف تان را شروع كنيد. توانايي و هوش واستعداد طرف مقابل تان را به خاطر كاري كه اشتباه انجام داده و حالا مورد انتقاد شماست، يك باره زير سوال نبريد.

13 بگذاريد از خودش دفاع كند:

با چند سوال هدف دار و غير مستقيم ، سعي كنيد او را در وضعيتي قرار بدهيد كه خودش همه حرفها را بزند. او با اين كار، مي تواند از خودش دفاع كند و لااقل آن مساله اي را كه مورد انتقاد شماست، از زاويه ديد خودش برايتان تعريف كند. به اين ترتيب شايد در تصميم شما براي انتقاد كردن، تجديد نظري به وجود بيايد. وقتي شما و طرف مقابل تان با هم به نتيجه مشتركي برسيد، احتمال اينكه در پايان بحث بتوانيد به نتيجه دلخواهتان برسيد، بيشتر مي شود.

14 موضوع راروشن كنيد:

تا آنجا كه ممكن است،وضعيت مورد بحث را براي خودتان روشن كنيد. براي اينكه بتوانيد يك مساله را به خوبي حل كنيد، بايد شرايط را خوب درك كنيد. درباره زواياي مختلف موضوع مورد بحث، از خودتان سوال كنيد و سعي كنيد به آن سوالها جواب بدهيد. تا آنجا كه برايتان مقدور است خودتان را در شرايط طرف مقابل قرار بدهيد و سعي كنيد موضوع را از چشم او ببينيد و شرايط اش را درك كنيد. در ميان گفتارهاي انتقادآميزتان هم بهتر است هر از گاه به اين موضوع اشاره كنيد كه مثلا اگر من جاي تو بودم يا اگر من جاي تو بودم يا اگر من توي اين موقعيت قرار مي گرفتم... و بعدش هم نظر او را درباره پيشنهادتان جويا شويد.

15 اشتباه تان را قبول كنيد:

وقتي در لابه لاي حرف هايتان به اشتباهات خودتان هم اشاره اي مي كنيد و آنها را مي پذيريد، طرف مقابل تان هم راحت تر مي تواند اشباهات خودش را قبول كند. اگر مقدور است بدون اينكه اسمي از شخص يا اشتباهش به ميان بياورريد ( به ويژه در ميان جمع ) مشكل را به صورت غير مستقيم و به نحوي مطرح كنيد كه فقط شما و طرف مقابل تان از موضوع سر در بياوريد، اين كار را انجام بدهيد اين شيوه در خيلي از موارد جواب مي دهد.

16 گاهي تنبيه كنيد:

اگر شما مدير يك مجموعه هستيد و يكي از زيردستان نتان خطايي مي كند كه بايد مورد انتقاد قرار بگيرد، يكي از بهترين راه ها براي انتقاد از او و تنبيه كردنش اين است كه اول، اشتباهش را به او تذكر بدهيد و بعد، از خود او بخواهيد كه تنبيهي براي خودش در نظر بگيرد.

در بيشتر موارد، تنبيهي كه آن شخص براي خودش در نظر مي گيرد بيشتر و سنگين تر از آن چيزي است كه شما در ذهن تان براي او در نظر گرفته بوديد اما اگر آنچه او گفت، خيلي كمتر از آن چيزي بود كه شما در ذهن داشتيد، تعارف را بگذاريد كنار: « متاسفانه اين تنبيه از آن تنبيهي كه من براي شما در نظر گرفته ام خيلي سبك تر است.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 730
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 دی 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد