نوشته شده توسط : بنیامین

چندتا غروب دیگه میای طلوع کنیم با همدیگه ؟

یه فال حافظ بگیرم تا ببینم اون چی میگه ؟

باید یه جوری خودمو واسه تو آماده کنم

میخوام برم دو بسته شمع نذر امامزاده کنم

چی کار کنم میخوام برم نماز حاجت بخونم

یعنی تا اوضاع جور بشه منتظر تو بمونم ؟

راستی یه ساله تو خونه زخم زبون زیاد شده

اسمتو دیگه نمیگم واژه ی اون زیاد شده

همش میگن اون که میگفت دیوونته ٬ عاشقته

بمیری ام سراغتو نمیگیره بگه چته

تو میگی من چیکار کنم ٬ عجب توی دوراهی ام

نه توی خشکی ام نه آب ٬ درست مث یه ماهی ام

یه ماهی خیلی کوچیک ٬ میون آزادی و تور

که دلخوشیش بیخودیه ٬ مث یه آزادیه دور

ببین روزا و لحظه ها بدجوری اذیت میکنن

آدما درباره ی تو بدجوری صحبت میکنن

میگن که بعد این همه عاقل شم و رهات کنم

میگن تو قلبمی ولی باید یه جور جدات کنم

خوب میدونی گوش نمیدم به پند و حرفای کسی

ولی تو چی تا کی باید به داد دردم نرسی ؟

تحملم حدی داره ٬ اونم دیگه تموم شده

عمرمو زندگیم چی حیف ٬ چه قدر برات حروم شده

دیشب نشستم تا سحر ٬ دیدم اونا بد نمیگن

به جای صبر و طاقتم چیکار کردی واسه من ؟

نه رفتی و نه اومدی ٬ نه عشقی و نه دیدنی

نه حتی از جانب تو ٬ حرف به هم رسیدنی

اون دوره ها تموم شده ٬ دوره ی مثل گل یاس

خودت عجب قدکشیدی ٬ منو شکستی ناسپاس

چقدر بده اون که اومد اول گل دادن من

میخواد با یه تبر بشه باعث افتادن من

تو همینو دلت میخواست ٬ حالا دیدی شکستنو ؟

چرا میخواستی بشکنی رویاهای ترد منو ؟

درسته دنیا بی وفاس اما بدون خدا داره

کلی مجازات واسه ی آدم بی وفا داره

اگه که راست گفته باشن آدمای دور و برم

دلم میخواد برم یه جا لحظه ی مرگو بخرم

شنیدن حرفای دیگه داره دیوونم میکنه

آدم آخه برای کی انقد دل بسوزونه ؟

علتشو نفهمیدم میخواست عاشقت بشم

بعدش که مطمئن شدی هرگز دیگه نیای پیشم

از همون اولم آره یه کم عجیب غریب بودی

تو ماجرای تلخ من یه وسوسه یه سیب بودی

تو اومدی دلم رو از راهی که داشت به در کنی

بعدش بذاری بری و بدون اون سفر کنی

من دیوونه رو بگو ٬ منتظر توام هنوز

حقمه که بهم بگن بازم بشین بازم بسوز

رنگین کمون زیباس ولی تو حسرت یه رنگیه

دلت رو بسپار دست کوه ٬ چون جنس اونم سنگیه

من اینو اقرار میکنم ٬ تا خواستی آزارم دادی

اما اینم بهت بگم ٬ از چشای من افتادی

دیگه اگه خورجین تو پر از گل و نامه باشه

اگه تو فکرت واسه بعد هزارتا برنامه باشه

اگه مث اون اولا خوب بشی و با حوصله

نمیشنوی که من دیگه به پرسشت بگم بله

تو این دو سال یا بد بودی ٬ یا خشن و مریض بودی

تو اوج اذیتم ولی باز واسه من عزیز بودی

اما حالا تصمیممو گرفتم و سخته برام

نوشتنش سخته ٬ ولی دیگه شما رو نمیخوام

خدا کمک میکنه که یه جور فراموشت کنم

من قطره قطره آب میشم تا تو رو خاموشت کنم

عکسا و یادگاریات ٬ نه اونا رو پس نمیدم

دیگه برام تجربه شد ٬ دلو به هیچکس نمیدم

میشینم و با رویاهام یه وقتا خلوت میکنم

دلم گرفت به عروسک گاهی محبت میکنم

اون حرفامو گوش میکنه تو هر زمون و فرصتی

بدون هیچ توقعی ٬ بدون هیچ خیانتی

خوب دیگه حرفی ندارم ٬ هیچی به جز خداحافظی

اونم بذار پای یه جور رسم قدیم کاغذی

کسی که تا قیامتم هرگز نمیبخشه تو رو

انقد نشستی تا خودش آخر بهت بگه برو



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 869
|
امتیاز مطلب : 201
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

«مگر هر دوستی دختر و پسری باید به ازدواج ختم شود؟ ما فقط باهم دوستیم.» این جمله و جملاتی شبیه این را جوان‌های امروزی می‌گویند و پدر و مادرها نیز می‌شنوند. رابطه دختر و پسر در دوران جدید موضوع بحث‌ها و سمینارهای زیادی شده است. عده‌ای به شدت با آن مخالفند و مطرح کردنش را نوعی بی‌‌شرمی و بی‌حیایی تلقی می‌كنند و معتقدند روابط تنها در بستر ازدواج معنا می‌یابد و در غیر این صورت، حرام است و جایز نیست. عده‌ای هم خیلی آزادانه این مسئله را می‌پذیرند و معتقدند دنیا عوض شده و دوستی دختر و پسر هم از این قاعده مستثنا نیست و داشتن رابطه آنها خالی از اشکال است.

دوستی دختر و پسر

نظریه سومی هست که در آن نه آزادی مطلق و رها پذیرفته است و نه محدودیت و منع هرگونه رابطه، بلکه ارتباط بین دو جنس مخالف در یک چارچوب مشخص تعریف شده است. در این زمینه، دکتر روشنک خدابخش، روان‌شناس، معتقد است: «نمی‌توان رابطه انسان‌ها با همدیگر را مسدود و یا حتی محدود کرد. دلایلی همچون تحصیل و دادوستدهای علمی، نیاز به طرح پرسش و پاسخ، قرض گرفتن جزوات و منابع درسی، و همکار شدن باعث می‌شود که نتوان به طور کلی به عدم ارتباط کاری و سازمانی یا تحصیل زن و مرد و دختر و پسر حکم داد. اما از سوی دیگر، دامن زدن به این گونه ارتباطات هم شاید خیلی ضرورت و با مسائل اجتماعات سازگاری نداشته باشد. به عبارت دیگر، داشتن ارتباط به معنای وجود هر گونه ارتباط لجام‌گسیخته در محل تحصیل، دانشگاه و محیط کار نیست.»

خوب یا بد؟

این کیفیت موضوع است که باعث می‌شود ما راجع به آن بتوانیم نظر دهیم. این سوال باید این گونه مطرح شود که کدام رابطه خوب و مفید است و کدام رابطه انسان را به سر منزل مقصود نمی‌رساند. در این مورد، دکتر خدابخش معتقد است: «هر ارتباط سالمی می‌تواند سازنده باشد، به شرط آنکه حد و حریمی برای آن قائل باشیم و تعریفی از آن کنیم که در آن منطق بر احساسات غلبه کند. اصولا در دوره نوجوانی، عنان و اختیار آدمی خیلی سخت قابل کنترل و مدیریت است، طوری که نیاز‌های جنسی به صورت طوفانی وارد حیات روانی می‌شود و چون همه چیز ناگهانی رخ می‌دهد، بین طبیعت و تربیت با شكافی مواجه می‌شویم که والدین می‌توانند آن را به خوبی مدیریت و شناخت‌های لازم را به فرزندانشان منتقل کنند.»

اغلب کسانی که دچار مشکلاتی در روابط میان دو جنس می‌شوند متعلق به والدین پرکار، مشغول و گرفتارند که وقت و ارتباط درستی برای تعامل با فرزندانشان نمی‌گذارند، از احوال آنها کاملا غافلند، به دلیل گرفتاری‌های متعدد بچه‌ها را در اولویت آخر به حساب می‌آورند

جوان‌های ما هم مثل جوان‌های تمام دنیا رویه‌ای منطقی دارند و مسائل را از طریق آن تجزیه و تحلیل می‌کنند. شما اگر با سلاح منطق پیش جوان بروید، بالطبع جوان هم منطقی جواب شما را می‌دهد، چون نوع بشر تفکر منطقی دارد، وگرنه هیچ علم و دانش و تمدنی پدید نمی‌آمد.»

دکتر خدابخش در جواب آنهایی که می‌گویند جوان‌های امروزی حرف‌های والدین را نمی‌پذیرند گفت: «متأسفانه، والدین ما به نحوه ارتباط برقرار کردن با جوانشان آگاه نیستند و همه‌اش از موضع بالا صحبت می‌کنند. اگر بخواهید با اعمال زور و نظر و جبهه‌گیری خاصی با آنها برخورد کنید، جوان‌ها هم مطابق طبع بشر مقاومت می‌کنند، چون آزادی از هر چیزی برایش مهم‌تر است. بنابراین، اگر چیزی یا تفکری آزادی جوان را به مخاطره بیندازد، او هم با لجاجت پاسخش را می‌دهد، ولی اگر شما با زبان خاص خودشان وارد گفت‌وگو شوید و وضعیت رشد، هوش و تفکر آنها را ملاک قرار دهید، آنها خیلی راحت به شما جواب مثبت می‌دهند. ولی اگر شما این کار را به صورت «دو دوتا پنج تا» انجام دهید، آنها هم به شما جواب خوبی نمی‌دهند.»

ارتباط هدفمند

دختران و پسران در دوران نوجوانی بدون طرح و برنامه خاصی با همدیگر آشنا و دوست می‌شوند. متأسفانه، این مسئله این روزها فناوری‌های جدیدی مثل تلفن همراه و اینترنت، دیگر سختی نامه‌رسانی‌های گذشته را به دنبال ندارند و دختر و پسر می‌توانند با یک پیامک یا چت کردن با هم آشنا شوند و قرار ملاقات بگذارند و چون فاقد شناخت‌های لازم از همدیگرند و آینده‌نگری خاصی ندارند، چه بسا دچار مشکلاتی هم بشوند. دکتر خدابخش، کسی که سال‌ها با جوان‌ها و نوجوان‌ها در این زمینه کار کرده  در این مورد می‌گوید: بچه‌ها در این سن آمادگی‌های زیستی و طبیعی برای گرایش به جنس مخالف را دارند، ولی آمادگی‌های اجتماعی را ندارند و این مسئله مشکلات متعددی را موجب می‌شود. لذا نوجوانی را می‌بینید که در ارتباطی عاشقانه قرار می‌گیرد و به دلیل نداشتن توانمندی‌ها و مهارت‌های اجتماعی لازم دچار مشکل می‌شود.»

وی روی حریص بار نیاوردن بچه‌ها به جنس مخالفشان تاکید می‌کند و چاره کار را در تربیت درست آنها می‌داند و می‌گوید: «اگر ما بتوانیم در خانواده‌ و جامعه‌مان ارتباط بین دختر و پسر را با توجه به سطوح مختلف سنی میسر کنیم، اولا توانسته‌ایم از حریص بودن بچه‌ها به جنس مخالف جلوگیری کنیم، ثانیا شناخت‌هایی را که لازم است تا حدود زیادی فراهم کرده‌ایم.»

حضرت زهرا (س) : آنچه برای زنان نیكوست این است كه ( بدون ضرورت ) مردان نامحرم را نبینند ، و نامحرمان نیز آنها را ننگرند . بحار الانوار ، ج 37 .

آب یا سراب؟

وی در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید: «معمولا والدین ما با نسل جدید اختلاف نظرهایی دارند. اینکه گفته می‌شود آموزه‌های دینی و فرهنگی راه‌‌های ارتباط دختر و پسر را مسدود کرده اصلا درست نیست، بلکه بهتر است این گونه بگوییم که یک سری محدودیت‌هایی، آن هم به خاطر خودشان، در نظر گرفته که اجرای آن محدودیت‌ها تنها به رشد خودشان کمک می‌کند.» ما نباید به تمام ارتباطات انسانی که دختر و پسر هم جزو آن است، تنها از دیدگاه زناشویی نگاه کنیم. خیلی وقت‌ها- چه در دانشگاه و چه در محیط کار- این دو جنس ناچارند که با هم در ارتباط باشند، به ویژه امروزه که حضور زنان در کارهای اجتماعی افزایش پیدا کرده.»  این مشاور خانواده در مورد جنبه آسیب‌شناسی این ارتباط معتقد است: «ارتباط دوستی به معنای اخص کلمه که یکی دوست پسر یا دوست دختر کس دیگری باشد، بعضی مواقع جنبه‌ای آسیب‌زا دارد. دختر و پسران ما باید واقع‌بین باشند، هم جنبه مثبت را ببینند و هم منفی را. بعضی از این جوان‌ها می‌گویند دیگر در دنیای امروزی دختر و پسر معنایی ندارد و وقتی من می‌خواهم با کسی دوست شوم، فرقی نمی‌کند که دختر است یا پسر، ولی من به آنها می‌گویم که این‌گونه نیست، این یعنی ارتباط ضابطه‌مند نیست. این را می‌توان ارتباطی دانست که بیشتر از عقل و منطق، شور و هیجان در آن دخیل است و نمی‌تواند به شکل درستی هم ادامه پیدا کند، چرا که هدفمند نیست.»

 

اینکه گفته می‌شود آموزه‌های دینی و فرهنگی راه‌‌های ارتباط دختر و پسر را مسدود کرده اصلا درست نیست، بلکه بهتر است این گونه بگوییم که یک سری محدودیت‌هایی، آن هم به خاطر خودشان، در نظر گرفته که اجرای آن محدودیت‌ها تنها به رشد خودشان کمک می‌کند.
خانواده‌ها: بدانند یا نه؟ بچه باید آن قدر احساس دوستی و نزدیکی کند که مسائلش را با خانواده در میان بگذارد. نوجوان عاشق صحبت کردن است و خیلی راحت عقایدش را بیان می‌کند.به خودش نزدیک شوید و مهارت‌های لازم را به او بیاموزید. به نوجوان‌ها و جوان‌ها هم توصیه می‌کنم که زیاد اهل پنهان‌کاری نباشند، چرا که معمولا کارهای پنهانی سر از موارد ضد قانون و ضد خانواده درمی‌آورد. بدانید که پدر و مادرها در هر صورت خیر و صلاح شما را می‌خواهند، اما چه بسا شیوه درست را بلد نباشند.»ایشان در مورد اینکه در دوران نوجوانی چه آموزش‌هایی لازم است می‌گوید: «باید آنها را در مورد رفتارهای پرخطر جنسی، اعتیاد و رانندگی‌های خطرناك آگاه کرد. برای مثال، وقتی فرمان ماشین را از بچگی به او می‌دهید و از این کار خوشتان می‌آید و لذت می‌برید، باید از همان موقع به این فکر کنید که اگر این بچه به سن نوجوانی رسید و از شما تقاضای ماشین کرد، چه می‌خواهید به او بگویید. اما اگر از همان دوران بگویید که ما کارتی داریم به نام گواهی‌نامه گرفتنش لازمه رانندگی است، او قانونمند بار خواهد آمد.»

 

ارتباط دختر و پسر

آسیب‌ها

ما چگونه می‌توانیم از آسیب این نوع مسائل جلوگیری كنیم و از دوستی‌هایی که چه بسا پایانش به این‌‌گونه موارد ختم می‌‌شود پرهیز کنیم. اینجا ما بزرگ‌تر‌ها مقصریم که اطلاعات به فرزندانمان نداده‌‌ایم. اغلب کسانی که دچار مشکلاتی نظیر اینها می‌شوند متعلق به والدین پرکار، مشغول و گرفتارند که وقت و ارتباط درستی برای تعامل با فرزندانشان نمی‌گذارند، از احوال آنها کاملا غافلند، به دلیل گرفتاری‌های متعدد بچه‌ها را در اولویت آخر به حساب می‌آورند و بدتر از همه، می‌خواهند تصور کنند که این غیبت و فاصله خود را می‌توانند با پول جبران کنند. وقتی شما طرح و برنامه خاصی برای پرورش فرزندتان نداشته باشید، بلوغ و تمایلات او را متوجه نشوید، این تبعات ناگوار پیش خواهد آمد.»

دکتر خدابخش دخترها و پسر‌ها را هم مقصر می‌داند و می‌گوید: «خود خلوت کردن باعث می‌شود فکر‌های نامناسب دیگری به ذهن دختر و پسر خطور کند. بنابراین، باید سعی کنند تا حد امکان در مکان‌های خلوت و سرپوشیده قرار نگیرند

 

پسر یا دختر؛ كدام یك بیشتر آسیب می‌بینند؟!

دخترها چون در روابط عاطفی‌تر و احساسی‌ترند، وقتی با شكست مواجه می‌شوند، بیشتر صدمه می‌بینند. آنها گاهی وقت‌ها در شرایط بسیار منفی قرار می‌گیرند و امكان ازدواج‌ بعدی‌شان به شدت كاهش می‌یابد. پسرها هم دنیای شكننده‌ای دارند و خیلی سخت خودشان را بازسازی می‌كنند. دختر و پسر احساس می‌كنند كه روح لطیفشان را در یك سری روابط تیره كرده‌اند. با چه امید و آرزویی به هم دل می‌بندند، اما وقتی این روابط آن‌طور كه تصور می‌كردند پیش نمی‌رود، دچار سرخوردگی‌های فردی و اجتماعی می‌شوند.» اینجاست كه «چرا انسان كند كاری كه باز آرد پشیمانی» در موردشان مصداق پیدا می‌كند.

فریب غرایز را نخوریم

باز هم قصه ناز و نیاز

دختر وپسر ، سودجویی یا تعهد؟

دختروپسر،محرم یانامحرم؟

مهار خودنمایی،بدون خشونت



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 876
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

نوع روابط مثبت و منفی و ارزش هایی که هر فرد در قبال غریزه جنسی باید رعایت کند، در دین اسلام به خوبی ترسیم شده است. تدابیری که برای مهار و کنترل این غریزه از زمان فعالیت جنسی لازم است تا فرد را به سلامت از انحرافات و آسیب ها برهاند و او را در مسیر تکامل فردی و اجتماعی هدایت کند، جای بسی تأمل و بررسی دارد. از جمله این تدابیر به «حیای جنسی» و «عفت ورزی» می توان اشاره کرد.

حیا، به معنای احساس شرم و خجالتی است که موجب خودداری از ارتکاب عمل زشت می شود و منشأ آن، درک حضور در برابر موجودی گران مایه و ارزشمند است. بدین سبب است که حیا با دین ورزی ارتباطی تنگاتنگ و دوطرفه ای دارد. در روایت های اسلامی تأکید شده است: «الحیاء من الایمان؛ حیا از ایمان است.» و کسی که حیا ندارد در حقیقت دین ندارد. آنچه باعث می شود آدمی به این صفت سازنده و مثبت گرایش یابد، ایمان و بهره مندی از نیروی تشخیص عقلانی است. ایمان و حیا موجب می شود، شخص در ارتباط با جنس مخالف، از آلودگی به گناه مصونیت یابد و اعتبار خود را به عنوان گوهری گران بها حفظ کند. خاصه برای زن؛ چرا که مأموریتی که در خلقت به او داده شده، آن است که با پرداختن به زیبایی و لطف و با خودداری و بی نیازی ظریفانه، دل خشن مرد را هر چه بیشتر به سوی خویش بکشاند و او را از مجرای احساس قلب خویش، به همراهی بطلبد.

یکی از فلاسفه غربی می نویسد:

شرم رویی، نوعی عقب نشینی مدبرانه است که از ترس و پاکی می زاید. مرد پخته، امتناع و خودداری ظریفانه زن را دوست دارد. بی حیایی موقتا حواس را به خود جلب می کند، ولی به سختی ممکن است روح را نیز جلب کند. هر چه ساخته زن زیبا و در دسترس مردان قرار گیرد، برای مرد عادی جذاب، دل فریب و موقتی خواهد بود. پس، حیا از دل فریبی های لطیف زن است که ارزش او را بالا می برد.

راز خواستگاری مرد از زن

حیا و خودداری زن، راز خواستگاری مرد از اوست. در قاموس خلقت، خداوند مرد را خواهان و زن را خوانده، مرد را طالب و زن را مطلوب قرار داده است. فطرت مرد، طلب و نیاز است و فطرت زن، جلوه و ناز. اینجاست که کلام علی علیه السلام معنای خود را می یابد که: «حیا وسیله رسیدن به خوبی است.» حیای دختر موجب عزتمندی و جلب اعتماد و محبت مردان می شود و مقدمات ازدواج سالم تری را فراهم می سازد. چنان که یکی از دانشمندان گفته است:

مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی آن که بداند، حس می کند که این خودداری، از لطف و رقت عالی خبر می دهد. حیا، پاداش های خود را پس انداز می کند و در نتیجه، نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد و او را برای اقدامات مهم آماده می کند.

به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «حیا به عنوان خصلت نفسانی مثبت، از درونی با نجابت حکایت می کند.»

ازاین رو، آن حضرت، عفت را ثمره و نتیجه آن دانسته اند. عفت در واقع، به حیای جنسی، جلوه های عملی می بخشد و آدمی را در حیطه ای از تعاملات و رفتارهای مثبت و به دور از آلودگی و گناه قرار می دهد. از همین روست که نیروی کنترل کننده درونی آدمی، هنگام ارتباط با جنس مخالف فعال می شود و زن در جایگاه گوهری ارزشمند قرار می گیرد که حیای وی موجب جلب مرد به سوی او می شود و زن، خلاف فطرت خویش می داند که به خواستگاری مردان رود و خود را از الهه عشق بودن تنزل دهد؛ تا حدی که حتی جواب منفی بشنود و سرخورده و بی ارزش شود.

آثار حیای جنسی

پی آمدهای مثبت و سازنده حیای جنسی بسیار فراوان است که مهم ترین آن، دوری از گناه است. حیا موجب دوری آدمی از ارتکاب زشتی و آلوده شدن به پلیدی های اخلاقی و جنسی است. گفته اند: زنی به مردی پاکدل تمایل داشت، اما با او صحبت و به او اظهار تمایل نمی کرد. مرد درمانده شد. ازاین رو، روزی او را به کوچه شلوغی وعده داد. زن چون بیامد، گفت: ای وای، اینجا؟! مرد گفت: آری، آن که اینجا ما را می بیند، در خلوت هم می بیند. تن زن بلرزید و منزجر شد و توبه کرد. آری، کسی که خود را در محضر ربوبیِ ناظری محترم و آگاه، چون حق تعالی بداند، چگونه می تواند خلاف خواست مهربانی چون او، پرده حیا بدرد و تمنای نفْس دَدمنش را پاسخ مثبت گوید؟

از سوی دیگر، روح آدمی از آلودگی به گناه و معاصی، منزجر و متنفر است. با انجام دادن عملی زشت، وجدان بیدارش او را ملامت می کند و تا توبه و برگشتی صورت نگیرد، آرامش خویش را باز نمی یابد.

عفت و غریزه جنسی

قرآن کریم درباره عفت ورزی می فرماید: «کسی که نمی تواند ازدواج کند، باید عفت ورزد تا خداوند او را از فضل خویش بی نیاز کند.» (نور: 33)

منظور از عفت و پاک دامنی، کناره گیری از آلودگی های جنسی چه در عمل و چه در فکر است. نفْس عفیف آن است که نه تنها عملاً خویشتن دار است و مرتکب حرام و خلاف نمی شود، بلکه از نظر فکری آنچنان خود را سامان داده است که افکار مخرب در درونش ریشه نمی دواند.

ارزش عفت در اسلام

حضرت علی علیه السلام ارزشمندترین عبادت را عفت ورزی می داند و عفت و پاک دامنی را شیوه زیرکان، شرافتمندان و تقواپیشه گان برمی شمرد. عفت؛ نشانه عقل، زکات زیبایی، غنای باطنی و رشد شخصیت (نساء: 6)، بهترین یاور و همراه و غیرتمندی مرد دانسته شده است.

عفت برای مرد یا زن؟

این که کدام یک از مرد یا زن با این ویژگی بیشتر مأنوس ترند نیز کلامی در خور بحث است. قرآن کریم سرگذشت عفیفانه حضرت یوسف علیه السلام و حضرت مریم علیهاالسلام را در این باره به تصویر می کشد. هر دو بزرگوار در این مورد امتحان شدند و در پرتو عفاف و پاک دامنی نجات یافتند و سرافراز از امتحان الهی بیرون آمدند؛ ولی واکنش آنان متفاوت بیان شده است:

درباره حضرت یوسف علیه السلام ، عدم اهتمام، فکر، قصه و خیال خلاف را مطرح می سازد و می گوید: آن زن قصد او کرد و او نیز اگر برهان پروردگار را ندیده بود، آهنگ او می کرد. (یوسف:24)

خداوند متعال حضرت یوسف علیه السلام را فردی معصوم یاد می کند که نه فقط به طرف گناه نرفت، بلکه بدی و پلیدی از او دور شد. (یوسف: 24) ولی درباره حضرت مریم علیهاالسلام ، از لحاظ عفیف بودن چیزی فراتر از حضرت یوسف می گوید:

سخن این نیست که اگر مریم علیهاالسلام دلیل الهی را مشاهده نمی کرد، مایل بود، بلکه حضرت مریم علیهاالسلام در مقام نهی از منکر، به فرشته ای که به شکل مردی به حضور او آمده بود، لب می گشاید و می گوید: اگر تو باتقوا هستی، دست به این کار نزن. «من به خدای رحمان پناه می برم اگر تو پرهیزگاری. (مریم: 17)

زیبایی های عفت و پاک دامنی چگونه جلوه می کند؟

1. دریافت فضل و محبت خدا

خداوند متعال به انسان های عفیف وعده داده است که آنها را از فضل خویش بهره مند سازد. صورت های گوناگون از رحمت خدا را در زندگی عفیفانه بزرگان دیده ایم. از جمله، مهیا شدن زمینه ازدواجی سالم، عاشقانه و بادوام، آنچنان که پس از دوران صبرورزی یوسف در برابر گناه، دوباره زلیخا برایش جوان شد و وصال شیرین را پس از هجران گناه تجربه کرد. مورد دیگر از نمونه های رحمت خدا، استعداد و قابلیت های ویژه ای است که خداوند به افراد پاک دامن عطا می کند: «ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا پیشه سازید و دامن خود را از آلودگی حفظ کنید به شما قدرت تشخیص داده خواهد شد».

شیخ رجبعلی خیاط که یکی از عرفای عصر حاضر است، می گوید:

در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی آسان امتحان کند، پس تو هم او را امتحان کن و از این حرام لذت بخش و آماده، به خاطر او صرف نظر نما! پس، به خدا عرض کردم: «خدایا! من از این گناه می گذرم، تو هم مرا برای خود تربیت کن.» این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی من گردید و جهشی معنوی در زندگی ام ایجاد شد.

آری، او به جایی رسید که به تربیت الهی توانست در ملکوت عالم، حقایقی را مشاهده کند که دیگران از آن بی اطلاعند. کشف و شهود باطنی اش موجب تربیت شاگردان فاضل و گران قدری شد که هر کدام منشأ خیری برای جامعه گشته اند.

2. پاکی نسل و سلامت آن

در اسلام توصیه اکید بر به جا گذاشتن نسلی پاک وطاهر شده است و این قضیه بدون عفت و پاک دامنی زن و مرد میسر نیست. تکثیر نسل، با ارضای غریزه جنسی به صورت غیر مشروع هم ممکن است؛ ولی آیا چنین نسلی می تواند حامل و انتقال دهنده میراث های عظیم بشر در عرصه های معنوی و علمی باشد؟ حضرت یعقوب علیه السلام ارضای غریزه جنسی را با ازدواجی پاک و سالم به فرزندش توصیه می کند: «زن بگیر، بدان امید که خداوند از او نسلی پدید آورد که زمین را با تسبیح خدا گران بار کند».

یکی از دانشمندان عقیده دارد:

عفت فراوان زن، مسلما خادم مقاصد توالد است؛ زیرا امتناع محجوبانه او کمکی به انتخاب جنسی است. عفت، زن را توانا می سازد که با جست و جوی بیشتری عاشق خود را؛ یعنی کسی را که افتخار پدری فرزندانش را دارد، برگزیند.

3. شکوفایی استعدادها

یکی دیگر از جلوه های زیبای عفت ورزی را می توان در شکوفایی استعدادها و توانمندی های افراد مشاهده کرد. محیط سالم و پاک، زمینه فعالیت فکری وخلاقیت را برای مرد و زن فراهم می سازد. به ویژه در محافلی که پسر و دختر فعالیت مشترکی را دنبال می کنند، ضرورت وجود این خصلت مثبت بیشتر نمایان است. عفت، زمینه ساز توجه به وظایفی است که بر دوش فرد گذارده شده است، خیالات باطل را از ذهن می زداید و بهره وری شغلی و تحصیلی را افزایش می دهد.

4. تعالی عشق به همسر

بی گمان آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی، از جمله عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت کند و زن به عنوان موجودی گران بها دور از دسترس مرد قرار گیرد، عشق و محبت، بهتر به فعلیت می رسد و در مقابل، بدون این ویژگی، در نهایت زن به ابتذال کشیده می شود و محبوبیتش را نزد مردان از دست می دهد. در این صورت، فداکاری، از خود گذشتگی و سوز و گدازی که موجب تمرکز قوای نفس به سوی محبوب و معشوق واقعی در زندگی مشترک است، رنگ می بازد.

5. حفظ مناعت طبع و آرامش روان

آرامش خاطر و امنیت درونی، یکی دیگر از جلوه های زیبای عفت ورزی است. با این خصلت است که آدمی برای ارضای غریزه اش ناچار نمی شود عزت نفس و مناعت خود را دستخوش ذلت کند و با نگاه های آلوده و خیانت های فکری و عملی، با دلهره ها و ترس ها زندگی بگذراند. بر این اساس، اسلام به حفظ حدود و حرمت ها در روابط مرد و زن توصیه می کند. از نگاه دینی ما، توصیه به خودداری از نگاه حرام و حفظ حیا و عفت جنسی، همپایه رعایت حدود روابط، با رعایت پوشش کامل، میسر و قابل اجراست. نقل است:

مردی نابینا پس از اجازه خواستن وارد منزل علی علیه السلام شد. پیامبر مشاهده فرمود که حضرت زهرا علیهاالسلام برخاست و فاصله گرفت و خود را پوشاند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: دخترم! این مرد نابیناست. حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد: پدر جان، اگر چه او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم و او بوی زن را استشمام می کند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: شهادت می دهم که تو پاره تن منی.

منبع



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 851
|
امتیاز مطلب : 169
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

  در اين شماره در مورد سه مبحث برايتان مي‌نويسم؛ اول در رابطه با روز قيامت يك روايت بسيار تكان‌دهنده برايتان شرح مي‌‌دهم و بعد در مورد آزمايش انسان‌ها كه هركس به اندازه وسعش آزمايش خواهد شد، سپس در مورد سخاوت براي شما مي‌گويم و به روايتي از حضرت زينب (س) اشاره مي‌كنم...

يك روايت بسيار تكان‌دهنده

وقتي روز قيامت برپا مي‌‌شود، به آنان كه در راه خدا به شهادت رسيده‌اند، خطاب مي‌‌رسد كه وارد بهشت شويد، وقتي از در بهشت وارد مي‌‌شوند، مي‌‌بينند كه جمعي جلوتر از آنها وارد بهشت شده‌اند و بر صدر مجلس بهشت نشسته‌اند. شهيدان به درگاه خدا عرض مي‌‌كنند: پروردگارا! ما جان را نثار پيشگاه تو كرديم و بر اثر اين كار فرزندان‌مان يتيم و همسران‌مان بيوه شده‌اند و از درگاهت سوال داريم،علت چيست كه اين عده قبل از ما وارد بهشت شده‌اند و بر جايگاه بالا و صدر بهشت مسكن گزيده‌اند؟ از طرف خداوند مهربان و كريم به آنان خطاب مي‌‌شود كه اينها مستمندان و گرفتاران امت محمد (ص) هستند.

شما در همه عمر يك بار به تيغ جفاي كفار گرفتار شده‌ايد و به شهادت نائل شديد ولي اينها روزي صد بار با تيغ بلا و تير امتحان بلا شربت شهادت را مي‌‌نوشيدند و در عين حال صبر را پيشه مي‌كردند و مي‌‌گفتند: «و اصبر علي ما اصابك» و آيات صبر را زمزمه مي‌‌كردند و دائما مي‌‌گفتند:« بسم‌ا... الرحمن الرحيم والعصر ان الانسان لفي خسر...» در نتيجه درجه شهادت شما به درجه صبر آنها نمي‌‌رسد.

(سفينة البحار ج 2)

امام صادق (ع) مي‌‌فرمايند: از صفات پيامبران

1- داشتن صبر 2- نيكوكاري 3- تواضع و 4- خوش‌اخلاقي است.

هركس به اندازه وسعش آزمايش مي‌‌شود

اي داود تو پيامبر خوبي هستي اما اگر مستمندان و دردمندان و ايتام را فراموش كني، لذت خدا خدا گفتن در دل شب را از تو مي‌‌گيرم.

آن بزرگوار، هاي هاي بگريست و پول‌هاي زحمت كشيده قضاوت و زمامداري خويش را ايثار كرد. خداوند كريم به او قدرتي داد كه آهن را در دست خويش نرم مي‌‌كرد و از آن زره مي‌‌ساخت و مي‌‌فروخت. هر سه روز يك زره و 114 زره درست كرد تا از دار دنيا رفت و به ملكوت اعلي پيوست و خلافت به حضرت سليمان رسيد.

آيا مي‌‌دانيد كه قرآن كريم داراي 114 سوره است يعني 114 زره براي خود و جامعه درست كن، مثلا يكي از زره‌ها جمله زير است: هركس سوره مباركه نور را مرتب بخواند، هيچ‌كس از اعضاي خانواده‌اش دچار انحرافات اخلاقي نخواهد شد.

(تفسير نمونه)

داستان سخاوت

حضرت زينب (س) شوهر بسيار مهرباني داشتند كه خوش‌اخلاق بود و برخوردش هميشه با مهرباني و لبخندي ملايم بود و اين همه حسن خلق و نيكي را از پدر بزرگوارش به نام جعفر طيار به ارث برده بود.

اين مرد خدا عبدا... نام داشت و برادرزاده حضرت علي (ع) بود. عبدا... نخلستاني داشت كه آن را بسيار دوست مي‌‌داشت. يك روز بر اثر كار، بسيار گرسنه شده بود و تصميم گرفت به خانه برود كه متوجه شد موقع اذان است. صداي ا...اكبر طنين‌انداز شد. سخن گهربار رسول خدا (ص) را به ياد آورد كه براي اذان‌گو چه اجر و پاداشي مقرر شده است.

عبدا... غلام سياهي داشت كه به دليل داشتن يك صفت نيك به عالي‌ترين درجات رسيد. اين غلام سياه مشاهده كرد كه عبدا... اذان مي‌‌گويد در حالي كه در نخلستان است، آن هم دور از شهر كه در آنجا كسي وجود ندارد. با تعجب پرسيد: چرا اذان را بلند گفتي؟

با محبت اين‌گونه پاسخ داد: روز قيامت تمام اين نخل‌ها و ريگ‌هاي بيابان شهادت مي‌‌دهند و سخن خواهند گفت.

اين غلام سيه‌چهره، فهميده و باايمان كه روحي به زلالي اشك و لطافت شبنم داشت، شروع كرد به اذان گفتن با صداي بلند و آن‌گاه به نماز ايستاد.

عبدا... خيلي شاد و خرسند شد و مقداري نان داشت كه به او هديه كرد. سپس مشاهده كرد سگي به طرف اين غلام آمد، مقداري از آن نان را به سگ داد، سپس مقداري ديگر را نيز نزد سگ گذاشت. به اين ترتيب تمام غذايش را جلوي سگ نهاد.

عبدا... به غلام گفت: غذاي تو همين بود؟ او گفت: آري. عبدا... گفت: براي خود چيزي نگذاشتي و همه را به سگ دادي. پس چگونه گرسنگي خود را رفع مي‌‌كني؟ غلام گفت: روزه مي‌‌گيرم. عبدا... گفت: اين غلام از من سخاوتمندتر است و آن نخلستان را با تمام وسايل و لوازمش به او بخشيد و او را آزاد كرد.

غلام گفت: من آزاد شده اين آيه مباركه هستم: «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون.» هرگز به نيكوكاري نمي‌‌رسيد مگر آن‌كه آن چيزي را كه بيشتر دوست داريد، در راه خدا انفاق كنيد.

(سوره آل‌عمران، آيه 92)
 
استاد عبدالكريم شمشيري



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1086
|
امتیاز مطلب : 168
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

تو را می شناسم

تو آیینه هستی

دلت صاف و روشن

و بی کینه هستی

تو را می شناسم

تویی خنده گل

تویی شعر زیبا

در آواز بلبل

تو بوی گل یاس

تو آب روانی

تو خیلی بزرگی

تو یک آسمانی

بهارم تو هستی

تو که آشنایی

تو را می پرستم

خدایی، خدایی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1018
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

پاسخ مستدل به این مساله ،مستلزم تحلیل صحیح از ( ( حق حیات ) ) است . در خصوص ( ( حق حیات ) ) دوتفسیر كاملا" متفاوت وجود دارد : یكی از ان ها مبتنی بر جهان بینی الهی است و دیگری مبتنی بر نگرش لیبرالیستی. هر دو تفسیر در اعلامیه ( ( جهانی حقوق بشر ) ) و اعلامیه ( ( اسلامی حقوق بشر ) ) منعكس شده است . از این رو حق حیات را می توان منشا حقوق بشر دانست ؛ زیرا حقوق دیگر فرع بر این اصل است . ماده 3 ( ( اعلامیه جهانی حقوق بشر ) ) مقرر می دارد : ( ( هر كس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد ) ) . در بند اول ماده 6 ( ( میثاق بین المللی ) ) حقوق مدنی و سیاسی نیز مقرر شده است : ( ( حق زندگی ازحقوق ذاتی شخصی انسان است . این حق باید به موجب قانون حمایت شود.هیچ فردی را نمی توان خودسرانه ( بدون مجوز ) از زندگی محروم كرد ) ). بنابراین از دیدگاه فیلسوفان حقوق بشر غربی ، گویا حیات ، ملك طلق آنهااست و هیچ كس حق محدود كردن آن را ندارد، از این رو حكم اعدام جز درمهم ترین جنایات ، به عنوان خشونت محكوم و ممنوع شمرده می شود .همان طوركه در مقدمه دومین پروتكل ( ( میثاق بین المللی ) ) حقوق مدنی و سیاسی آمده است : ( ( با اعتقاد به این كه حذف مجازات اعدام ، كمكی است به كرامت ذاتی بشر و باعث توسعه تدریجی حقوق بشر می شود ...) ) از طرف دیگر، چون ( ( زندگی كردن ) ) حق ذاتی بشر است ، هر كس می تواند از حق خود صرف نظركند و به خودكشی روی آورد .مبنای این دو حكم همان تفكر ( ( خویشتن مالكی ) ) لیبرالیستی است كه می گوید : ( ( زندگی هر فردی ، دارایی خود اواست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند ) ) ، (آربلاستر، آنتونی ، لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط،ترجمه : عباس مخبر دزفولی ، تهران ، نشر مركز، چاپ سوم 1377، ص 38).
اما در نگرش الهی ، از آن جا كه خداوند خالق انسان است و تمام هستی او از خدااست ، هیچ كسی نه حق كشتن دیگری را دارد و نه حق كشتن خود را. این بدان جهت است كه از دیدگاه اسلام و همه مكاتب الهی ، حیات موهبتی الهی و حقی خدادادی است. از این رو هرگاه این حق وسیله ای برای قتل نفوس دیگریا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاكم بر جامعه شود وافرادی در صدد محاربه با نظام الهی برآیند، این حق به نفع دیگران سلب می شود، (رجوع کنید به : آیات 32 و 33 مایده - 178 و 179 و 217 بقره). به طوركلی می توان گفت:
الف) حیات ، موهبتی خداوندی است و حق حیات برای همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد مكلف به حمایت و دفاع از این حق اند و كشتن هیچ كس بدون مجوز شرعی جایز نیست.
ب) استفاده از هر وسیله ای برای نابودی چشمه سار حیات بشری ، اعم از كلی و جزیی ، حرام است.
ج) حفظ ادامه حیات بشری ، تا آنجا كه مشیت الهی تعلق گیرد، واجب است ؛ خواه محافظت هر فردی بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران و یا تعدی بر خویشتن ( مانند خودكشی ) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران . نتیجه آن كه در نگرش الهی ( ( حق حیات ) ) عطای الهی است كه مسوولانه به انسان عطا شده است . پس باید اولا" در حفظ آن مراقب بود؛ چه این كه ( ( حیات ) ) فقط ( ( حق ) ) افراد نیست بلكه حفظ آن ، ( ( تكلیف ) ) آنان نیز می باشد .ثانیا" : چون مالك اصلی این حق خداوند متعال است و در مواردی كه این عطای الهی ، باعث سو استفاده افرادی واقع شود، از آنان سلب می شود ( مانند حكم قصاص ، رجم یا اعدام كه خشونت های قانونی می باشند ) . هم او كه ( ( حیات ) ) را داده است می گوید : در این موارد ( ( باید سلب نمود ) ) . با توجه به تحلیل مذكور به یك آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید ( ( خودكشی ) ) اشاره می شود. خداوند می فرماید: »ولاتقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحیما" و من یفعل ذلك عدوانا" و ظلما"فسوف نملیه نارا" و كان ذلك علی الله یسیرا"؛ و خود را مكشید زیرا خداوندبه شما مهربان است و هر كس چنین كاری را از روی عداوت و ستم انجام بدهد، به زودی او را در آتش می اندازیم و این كار برای خدا آسان است«،(نسا، آیات 29 و 30). گرچه برخی از مفسران احتمال داده اند كه مقصود از ( ( انفسكم ) ) نفوس مردم اجتماع می باشد. بنا بر ان معنای آیه چنین می شود كه ( ( همدیگر را از روی عداوت و ستم مكشید ) ) لكن اولا"، آیه شامل هرگونه قتل نفس می شود و به مقتضای آیه 32 سوره ( ( مائده ) ) هر كس كه بی گناهی را [ بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین ] بكشد، مانند آن است كه همه انسان ها را كشته است . ثانیا"، امام صادق ( ع ) با استناد به همین آیه می فرماید : «هر كس عمدا" خودكشی كند، برای همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد؛ من قتل نفسه متعمدا" فهو فی نار جهنم خالدا" فیها قال الله عزوجل : «ولا تقتلوا انفسكم ... »؛(الحر العاملی ( الشیخ ) محمد بن الحسن ، وسایل الشیعه ، ج 19، بیروت ، داراحیا التراث العربی ، باب تحریم قتل الانسان نفسه ، ص 13، ح 2 و 3 ). افزون بر این ، امام باقر ( ع ) نیز فرموده اند: «مومن به هر بلایی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد ولی خودكشی نمی كند؛ ان المومن یبتلی بكل بلیه و یموت بكل میته الا انه لایقتل نفسه»؛ ( همان ).
به نقل از سایت تبیان



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 779
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

بسم الله الرحمن الرحيم

آيا شما بهشتي هستيد يا جهنمي ؟ 

آقا امام صادق عليه السلام فرمودند : بهشتيان ( آنهائيكه به بهشت ميروند ) چهار نشانه دارند :    

۱ـ روي گشاده دارند : يعني هميشه متبسم و لبخند برگونهها دارند .

۲ـ دست دهنده دارند : دست و دلبازند ،كريم و بخشندهاند ، خسيس و كٍنس و بخيل نيستند .    

۳ـ زبانيگويا و صريح دارند : حرف راست ميگويند و منافق نيستند كه دو رو داشته باشند .      

۴ـ قلبي پُر از محبت دارند : نسبت به خداوند عزّوجلّ و بعد به أنبياء و أهل بيت عليهم السلام قلبي پر از محبت دارند و همچنين نسبت به خانوادة خود اظهار محبت ميكنند .   

 

بهشتيان و دوزخيان

شخصي از ابوذر غفاري پرسيد: چرا مردن براي ما ناپسند است؟ ابوذر در پاسخ فرمود: به اين علت كه شما دنياي خود را آباد كرده‌ايد و آخرت خود را خراب و ويران نموده‌ايد در اين دنيا به هوسها و معصيتها پرداخته و هر چه داشته‌ايد در اين دنيا مصرف كرده‌ايد ، زاد و توشه‌اي براي آخرت پيش نفرستاديد و البته براي شما گران و ناگوار خواهد بود كه از محل آباد به محل خراب و ويران كوچ كنيد .

       گفت: اي ابوذر! حال ما هنگام ورود به جهان آخرت چگونه است؟ ابوذر فرمود: مردم دو دسته‌اند: « نيكوكاران و زشت‌كاران » اما نيكوكاران مانند كساني هستندكه مدتها از خانه و كاشانة خود، از آشنايان و بستگان خويش دور بوده و اكنون وارد خانه وكاشانة خود مي‌شوند و بستگان و اهل خود را ديدار مي‌نمايند ، چه نشاط و سروري به اين فرد دست مي‌دهد؟ چقدر خوشحال و خشنود مي‌شود؟ نيكوكاران هم اين چنين هستند بر خداي مهربان و بهشت زيباي او وارد مي‌شوند و مورد استقبال ملائكه و پيامبران و ابرار و اولياء واقع مي‌شوند و از نعمتهاي بيپايان بهشتي بهره‌مند مي‌گردند .                                        

     اما گنهكاران و زشت‌كاران مانند شخص مجرم و جنايتكاري هستند كه گريخته باشد وقتي او را دستگيركنند و بازگردانند تا به جزاي جرم و جنايتش برسانند ، چه حالي دارد؟ خود را گرفتار اعمال خود مي‌بيند گنهكار هم يك چنين حالي دارد ، خود را گرفتار خشم و غضب و عذاب پروردگار مي‌بيند كه از عبوديت پروردگار متعال تجاوز كرده و به حقوق بندگان او تعدي كرده است ، سركشي و زياده‌روي و هوسبازي نموده و اينك بايد در نزد خداي منتقم حاضر شود ، حالت شرمندگي سوزنده‌اي به او دست مي‌دهد و خود را مستحق عذاب مي‌بيند و سرانجام كشان‌كشان او را به جهنم مي‌برند .

       آن شخص پرسيد: اي ابوذر بگو بدانيم حال ‌ما پيش‌ خدا چگونه‌ است ؟ بهشتي‌هستيم يا جهنمي ؟ ابوذر فرمود: اعمال خود را به كتاب خدا عرضه كنيد ، ببينيد خدا در كتابش چه مي‌فرمايد و شما چگونه‌ايد ، خدا مي‌فرمايد: « ابرار » بهشتيند و « فجار » جهنمي ، بنگريد كه شما از ابراريد يا فجار ؟

« إنَّ الأبْرارَ لَفي نَعيْمٍ وَ إنَّ الْفُجّارَ لَفي جَحيْمٍ »

« نيكوكاران عالم در بهشت پُر نعمتند و بدكاران در آتش دوزخ معذبند »« سورة انفطار آية ۱۳و ۱۴ »

       باز پرسيد: پس رحمت خدا چه مي‌شود ؟ ابوذر فرمود: رحمت خدا به افراد نيكوكار بسيار نزديك است« اصول كافي جلد ۴/۱۹۷ » و بازگشت انسان در آخرت بناچار به يكي از اين دو منزل است: يا در بهشت مسكن مي‌گزيند و يا به جهنم داخل مي‌شود .

 

 

 

بهشت 

بهشت جايگاه افراد خدا پرست و ديندار و نيكوكار است ، منزلگاه جاودانة پيامبران و پيروان آنهاست ، بهترين و زيباترين جايگاهي است كه خداي مهربان براي بندگان نيكوكارش تهيه كرده است ، بسيار وسيع و بزرگ است ، به پهناي آسمانها و زمين و بلكه بزرگتر و گسترده‌تر و روشن و زيبا و نوراني است ، فراتر از اين وصفهاست .

     قرآن شريف از بهشت غالباً لفظ « جنه » يادكرده است ، جنت يعني باغ و بوستان خرمي  كه انبوه درختانش سر بهم آورده است ، از زير شاخه‌هاي سرسبز و زيباي باغهاي بهشتي جويهاي آب زلال و خنك روان است و ميوه‌هاي رنگارنگ و خوشمزة آن بر شاخه‌ها آويزان است و با وزش نسيم معطر به اين سو و آن سو مي‌روند .

     فساد و زشتي و تباهي در بهشت راه ندارد و جان پاك نيكوكاران هر چه آرزوكنند برايشان فراهم است ، هرگاه كه تمناي ميوه‌اي كند ، شاخة زيباي درختي به حركت مي‌آيد و تا نزديك دست انسان نيكوكار بهشتي پيش آمده و ميوه را در دست او مي‌نهد در بهشت كاخها و قصرهاي بسيار مجلل براي مؤمنين بنا شده است و با فرشهاي زربافت و خوش بافت و زيبا مفروش گشته‌اند ، مؤمنين لباسهاي خوش رنگ و زيبا بر تن مي‌كنند و بر تختهاي راحت تكيه ميزنند و با پيامبران و ائمة اطهار و شهداء و ديگر بهشتيان بگفتگو و مؤانست مي‌نشينند. قصرهاي مجلل در بهشت : هنگاميكه پيامبر اكرم به معراج رفتند ، قصرهاي بسيار زيبا و مجللي در بهشت ديدند دربارة چگونگي ساختن قصرهاي بهشت مي‌فرمايند: در بهشت ديدم كه فرشتگان قصر زيبائي را با آجرهائي از طلا و نقره و جواهرات گرانبها و بسيار زيبا ، بنا مي‌كنند گاه تند و پرشتاب به كار مي‌پردازند و گاه از كار دست مي‌كشند ، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرسيدند چه مي‌كنيد ؟ فرشتگان گفتند: براي يكي از مؤمنين قصري بنا مي‌كنيم  .

       پيامبر اكرم فرمودند: چرا گاهي دست از كار مي‌كشيد؟ فرشتگان گفتند: چون مصالح ما تمام مي‌شود و ما بناچار دست از كار مي‌كشيم پيامبر اكرم فرمودند: مگر مصالح شما چيست؟ فرشتگان گفتند: مصالح كار ما ذكر « سبحان الله و الحمد لله و لااله‌الاالله و الله اكبر »« سبحان الله » و « الحمد لله » و « لااله‌الاالله » و « الله اكبر » ميباشد كه به اين صورت جلوه مي‌كند ، مصالح كار ما ياد خدا و اعمال نيكو است كه مؤمن از دنيا براي ما مي‌فرستد و هرگاه مؤمن به كار خير و ياد خدا مشغول باشد، براي ما مصالح ميرسد و اگر مؤمن غافل شود و كار خير انجام ندهد به ما هم مصالح نمي‌رسد ، بناچار دست از كار مي‌كشيم .

      نعمتها و زيبائيهاي بهشتي از اعمال دنيائي ما ساخته مي‌شود ، برخي از نعمتهاي بهشتي آنچنان خوب و زيباست ،كه به زيبائي و خوبيش هيچ چشمي نديده و وصف دلپذيرش را هيچ گوشي نشنيده و حتي انديشه‌اش هم به هيچ فكري خطور نكرده است و يكي از آن  نعمتها حورالعين‌ است‌ كه اوصاف آن در سورة واقعه و رحمن و سوره‌هاي ديگر قرآن ذكر شده است .     

       خلاصه اين كه بهشت و نعمتهاي بهشتي از افق فهم و درك و انديشة ما بسي بالاتر است و هر چه گفته‌اند در خور فهم و انديشة ما گفته‌اند و گرنه نمي‌توان آن واقعيت عظيم و زيبا را به بيان وصف درآورد ، هر چه گفته شده بهشت از آن برتر و زيباتر است، اما براي اينكه بدانيم چه منزلگاه زيبائي در پيش داريم ، خداوند كريم گوشه‌اي از آن را به زبان ما توصيف فرموده است: مثل بهشتي كه به متقين وعده داده شده اين چنين است:

     درختهايش انبوه و شاخه‌هايش بهم پيوسته است و زير اين شاخه‌هاي بهم پيوسته نهرهاي. زيبا روان است ، خوردنيهايش هميشه آماده و ساية خنكش پايدار است چنين بهشتي عاقبت و منزلگاه پرهيزگاران است و اما پايان كار كافران آتش است. « سورة رعد آية ۳۵ » در بهشت هر چه تمنا كنيد آماده و هر چه بخواهيد فراهم است. « سورة فصلت آية ۳۰ »

      خدا به مردان و زنان مؤمن ، بهشتي را وعده داده كه پيوسته نهرهاي زيبا از زير انبوه درختانش روان است و هميشه در منزلهاي خوب و پاكيزة آن مسكن گزينند و البته رضايت و خشنودي خدا از همة اينها برتر و بالاتر است و اينست فوز عظيم و سعادت بزرگ .

« سورة توبه آية ۷۲ »

     همة بهشتيان در يك مرتبه و يك درجه نيستند ، بلكه نسبت به ميزان ايمان و خلوصشان و مقدار اعمال صالحشان تفاوت دارد ، در بهشت مرگ و بيماري و غم و غصه و اندوه وجود ندارد و بهشتيان همواره مورد لطف خداي‌ متعال مي‌باشند و از نعمتهاي پنهان و آشكار الهي  همواره برخوردارند و از همه بالاتر اينكه خداي مهربان از آنان راضي است و آنان هم از خدا و الطاف او راضي و خشنودند. خداوندا ما را موفق بدار به آنچه كه تو دوست داري و به آنچه كه رضاي تو در آنست و از ما راضي شو در دنيا و آخرت به حق امام رضا عليه السلام ، آمين اللهم وفقنا به ما تحب و ترضا و ارض عنا في الدنيا و الآخره بحق امامنا الرضا عليه السلام  

 

جهنم

جهنم جايگاه فجار و ستمگران است محل داخل شدن مشركان و منافقان و بدكاران  و مْسرفان جان و مال است، دوزخيان زندگي بسيار سخت و دردناكي دارند اعمال زشت وكفر   و نفاقشان به صورت عذابها و شكنجه‌هاي سخت برايشان ظاهر مي‌شود و آنان را  به درد و رنج مي‌كشد ، لباسهاي آتشين بر تنشان مي‌پوشانند و غُل و زنجير بر دست و پايشان مي‌افكنند ، آتش جهنم از جانشان زبانه مي‌كشد و گوشت و پوستشان را مي‌سوزاند و به باطن قلب و روحشان نفوذ مي‌كند ، طعام و شراب جهنميان كثيف و آلوده و سوزنده و بدبو است از چرك هم پليدتر و از مردار هم بدبوتر است ، عذابهاي جهنم كه نمود كفر و نفاق و ستم و اسراف و زشتي اعمال جهنميان است ، آنقدر سخت و دردآور است كه براي ما قابل تصور نيست ، بعضي در آن تا ابد معذبند و بعضي را براي گوشمالي بمدت معيني به جهنم ميبرند و اين مجازات برحسب نوع گناه است. خداي متعال در قرآن مجيد گوشه‌اي از آن همه سختي و عذاب را براي ما بيان فرموده است:       

      ما براي ستمكاران آتشي مهيا كرده‌ايمكه شعله‌هاي آن چون خيمه‌اي آنها را در برگيرد و اگر از شدت عطش آبي طلب كنند ، آبي چون آهن مذاب به آنها داده شود ،كه چهره‌شان را بريان كند ، چه بد شربتي و چه بد منزلگاهي است. « سورة كهف آية ۲۹ »

      كسانيكه آيات ما را انكار كرده‌اند ، بزودي به آتششان مي‌افكنيم كه هر چه پوست تنشان بسوزد ، پوستهاي ديگر در جايش برويانيم ، تا عذاب را بچشند و البته خدا مقتدر و حكيم است . 

« سورة نساء آية ۵۶ »

      حتماً دوست داريد بدانيد كه سرانجام كار ما چيست؟ منزلگاه آخرت ما كجاست ، بهشت است يا جهنم؟

      اگر به دقت در اطراف اين سخن پيامبر انديشه كنيم ، شايد بتوانيم حدس بزنيم كه عاقبت كار ما چگونه است .

      پيامبر بزرگوار اسلام مي‌فرمايند: بهشت پوشيده با كوششها و رنجها و مشكلات است هر  كه بكوشد و رنجها و مشكلات دنيا را در راه خدا و انجام كارهاي خير و خدمت به خلق خدا را تحمل كند وارد بهشت مي‌شود ، جهنم پوشيده است با لذتهاي نامشروع و هوسها و شهوتها ، كسي كه پاسخ بي حساب و غير مشروع به هوسها و شهوتهايش دهد در جهنم مسكن گزيند .



:: بازدید از این مطلب : 815
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

زند گی يعنی تکا پو

زند گی يعنی هياهو

زند گی يعنی شب نو، روز نو، اند يشه ی نو...

آری آری زند گی زيباست

زندگی آتشگهی ديرنده پا برجاست

گربيفروزيش رقص شعله اش از هرکران پيدا ست

ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست....

 نگرانی در باره ی معنی و هدف زند گی از ويژگی بشر بعنوان يک موجود متفکر و کاوشگراست. ديگر موجودات عالم،مسير طبيعی زندگی خود را از ابتدا تا به انتها بدون پرس و سؤال و چون و چرا طی می کنند. اين از شکوه و شايد شور بختی بشر است که در طول تاريخ، دم به دم اين پرسش را برای خود و ديگران مطرح ساخته و چرائی هستی خود را زير سؤال برده است. داستايوفسکی نويسنده شهير روسی در اين باره می گويد: "راز وجود آدمی در اين است که انسان تنها نبايد بسادگی زندگی کند، بلکه بايد کشف کند که چرا بايد زندگی کند."

 درتاريخ انديشه ی انسانی موضوع هدف و معنی زندگی در دو نهايت کلی مورد بررسی قرار گرفته است: در يک قطب اعتقاد به اصل مطلق وجود و سرنوشت مقدر حاکم است ودر قطب ديگر انکار هر نوع معنی ومقصود برای زندگی وبيان اينکه زندگی انسانی يک پديده ی کاملأ بی محتوا و بدون معنی است.

 يافتن معنای زند گی مستلزم آن است که جوينده قبل از هر چيزانسان و سرشت انسانی را بفهمد. ليکن اين هم برای درک معنای وجود انسانی کافی نيست. انسان در طبيعت تنها نيست و ما نمی توانيم جدا ازبقيه ی چيزها به درک انسان نا ئل آئيم. همانطور که قبلأ کفته شد انسان را بايد در رابطه با ساير موجودات کره ی زمين ودر رابطه با جايگاه او در گيتی باز شناخت. از آنجا که اين شناخت در زمان ها و مکانها و شرايط مختلف زند گی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد تفاوت دارد، لذ ا معنای زند گی برای اند يش ورزان مختلف همواره متفاوت بوده ا ست.

  تلاش برای يافتن معنی وهدف زند گی دريک نگاه فلسفی و وجود شناسانه ره بجائی نخواهد برد. کسانی در اين رابطه تا کيد بيش از حد بعمل می آورند، سرانجام به بد بينی و ياس فلسفی می رسند. از ديدگاه يک انسان خدا ناگرا  ، حيات يک پديده تصادفی است و زندگی آدمی با يک نقشه قبلی، با هدف و معنای خاص توسط هيچ معمار و مهند سی طراحی نشده است. بنابراين قبل از آ نکه بخواهيم در تلاش بيهوده برای يافتن معنا و هدف زند گی، خود را از تک و تاب بيندازيم، با يد در حد توان (بدون آنکه توقع زيادی از خود داشته باشيم) زند گی کنيم و تحت شرايط موجود به زندگی خويش معنا و مفهوم بخشيم. آنچه مهم است شور زندگی ا ست  و عشق به زيستن برای خود و ديگران. دريافت  از زندگی چنين ا ست که آ نچه که نه تنها انسان ها را بلکه همه ی موجودات عالم را بهم پيوند می دهد عشق است و عشق نيزمانند زندگی هدفی ا ست در خود. عشق اميد می آفريند و اميد حرکت و بقولی "زند گی يعنی اميد وحرکت"

 بزعم من، انسان عاشق انسانی ا ست شاد و شاد خوار.” نشا يد و نبا يد که خود ما زندگی، و کام گيری از زيبائی های آن، را فراموش کنيم! چرا که انسان ناکام (با پيچيد گی های روانی) نه سودی برای خويش، و نه برای ديگران دارد.". آری زندگی آنقدر شيرين و زيبا ست که بخاطرتداوم آن می توان از جان مايه گذ ا شت:

آنچنان زيباست ا ين بی بازگشت            کزبرايش می توان از جان گذ شت

 چه زيبا گفته است انديش ورزی بنام ميخائيل پريشوين که " گرچه ممکن است بميرد، ليکن نقشش بعنوان تلاش پيروزمندانه ی انسان در مسيری که به ابد يت می پيوندد باقی خواهد ماند... او از خود چيزی بی همتا بجای خواهد گذ ا شت  که با  گفتار، رفتار، انديشه و حتی احوالپرسی و فشردن دست و چه بسا يک لبخند توام با سکوت ايجاد کرده است." اين همان سخن سعدی است که:

بماند سالهااين نظـــــــم و ترتيب                زما هر ذ ره خا ک افتاده جا ئی

غرض نقشی است کزما باز ماند               که هستـــــی را نمی بينم بقا يــی

واين نقش اگر در راستای تداوم و تعميق زند گی و سازند گی هرچه بيشتر آن با شد، پايدارتر خواهد ماند. انسان می تواند در نيک کرداری و عشق خويش به زندگی و ديگرانسانها انگيزه ای نيرومند برای زيستن و معنی دار کردن زند گی خود بيابد:

هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق           ثبت ا ست بر جريده ی عا لم دوام ما

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 887
|
امتیاز مطلب : 133
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : جمعه 5 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

  زیبای دلنشین !...

تشنه ام

تشنه ی حضورت

و چه سیرابم می کنی از این تشنگی مدام

 

نیازم را دیدی و به ناز رفتی

این انصاف بود ؟

به خدا که نبود!

 

بی انصاف باغ تنهایی ام به باغبانی چون تو نیاز داشت

باغبانی که هر از گاهی حرس کند شاخ و برگ حرص محبتم را

و برویاند از مهر خود جوانه های عشقم را

وبنگارد بر در این کهنه سرای

                                طراوت را...         سعادت را...

ولی چه بگویم?!...

 

نازنینم !...

با این که رکود نبودنت سر تا سر این باغ را گرفته ;

غمی نیست...

بلاخره روزی می رسد که خش خش برگهای خزان زده اش زیر گامهای یاد و خاطرت بهار را بیدار می کند

و وجود بهار کمی از فراق و درد دوری ات کم

و باران بهاری به ارمغان می آورد این طراوت را...  و نه سعادت را...

و ترنمش عشق را...  و نه محبت را...

به حتم چنین است...

شاید؟!....

 

بهترینم !...

گامهای یاد و خاطرت را می بوسم

و به انتظار این بهــار می نشینم

هر چند بارانش به سیرابی ام بیفزاید

و این سیرابی به تشنگی ام

که من طاقت این خزان ندارم؟!...

 و تحمل می کنم ;

 تحمل می کنم و می دانم در پس این خزان نیز زمستانی سخت پیش روست

می نشینم به انتظار بهار...

و به امید ترنم دلنشینش...

که آن نیز مانند تو زیبایی است دلنشین ;

ولی نه بی وفا مانند تو ؟!...

نه؟!...

که کمه کم سالی نه یک بار که چندین بار به سراغم می آید

و به همراهش این سیرابی طاقت فرسا...

 

  و هنوز که هنوز است نفهمیدم یاد و خاطر توست که آن را بیدار می کند;

                                                                          یا آن یاد و خاطر تو را زنده ؟...

پریسا . ر

 
 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 911
|
امتیاز مطلب : 146
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : جمعه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

دختر ها خیلی بهتر از پسرها می دانند که چطور دیگران را به خود جذب کنند.آنها تمرین داشته اند.خانم ها رمز و راز جاذبه را می دانند. پسرها هم می توانند رمز و راز آنرا یاد بگیرند و به نتیجه ای که می خواهند دست پیدا کنند.

واقع بین باشید ـ دختر ها خیلی بهتر از پسر ها می دانند که چطور دیگران را به خود جذب کنند. اشکال از ما نیست. دختر ها سالهای زیادی را صرف این کرده اند که به چشم دیگران بیایند. آنها تجربه های زیادی از تلاش برای علاقه مند کردن پسر ها به خودشان داشته اند. به عبارت دیگر: آنها تمرین داشته اند. دختر ها رمز و راز جاذبه را می دانند…

اما نکته خنده دار درمورد جاذبه این است که پسر ها هم می توانند رمز و راز آنرا یاد بگیرند و به نتیجه ای که می خواهند دست پیدا کنند.

حالا ۱۰ راز مهم جاذبه را برایتان عنوان می کنیم.

راز ۱: بدانید که چه می خواهید

خیلی از مردها این مشکل را دارند که فقط به همان چیزی که عایدشان می شود راضی می شوند. اما دختر ها ها معمولاً خواستگاران بیشتری دارند به همین خاطر می توانند در انتخاب خود سخت گیر تر باشند.

وقتی بدانید که از طرف مقابل خود چه می خواهید، نه تنها کاندیدهای احتمالی را بررسی می کنید بلکه قطعیت بیشتری هم در کارتان دارید.
با این کار نشان می دهید که ناامید و بیچاره نیستید. و این شما هستید که قدرت دارید و انتخاب به عهده شماست. و وقتی قدرت دست شما باشد، این طرف مقابلتان است که دنبالتان می افتد.

راز ۲: با ارزش باشید

اینکه کسی دنبالتان بیفتد یعنی در نظر دیگران ارزش خاصی دارید. آنها شما را می خواهند، به هر دلیلی و این دیگر کار آنهاست که تلاش کنند و شما را به دست بیاورند.

برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید ارزش خاصی برای خودتان قائل شوید. باید خودتان احساس کنید که ارزش این را دارید که دیگران دنبالتان بیفتند و با رفتارهایتان باید این مسئله را به دیگران بفهمانید.
دختر ها معمولاً خیلی مردها را دور و بر خود دارند که سعی می کنند او را تحت تاثیر قرار دهند. اما خودشان فقط می خواهند کسی را تحت تاثیر قرار دهند که مثل خودشان باشد.

راز ۳: خوب لباس بپوشید

دختر ها اهمیت زیادی برای ظاهر خود قائل هستند. این یکی از دلایل مهمی است که می توانند خیلی راحت توجه هر مردی را به خود جلب کنند.

دختر ها این را می دانند که لباس پوشیدنشان می تواند باعث شود به چشم دیگران برسند. درواقع، چون خیلی از مد سر در می آورند راحت می توانند طریقه لباس پوشیدن شما را وارسی کنند.
مردی که می داند چطور باید خوب لباس بپوشد معمولاً مورد توجه خانم ها قرار می گیرد. اما دلیل آن فقط این نیست که ظاهر خوبی دارد، بلکه بااین کار خود نشان می دهد که از اهمیت ظاهر برای دختر ها آگاه است.

راز ۴: خوشبو باشید

بیشتر اوقات مردها حس بویایی را فراموش می کنند و یادشان می رود که از عطر و افترشیو استفاده کنند. اما دختر ها می دانند که اگر بخواهید کسی را به سمت خود جذب کنید، باید نظر همه حواس بدن را به خود جلب کنید.

به عطرهایی فکر کنید که خانم ها استفاده می کنند و شما را دیوانه می کند، آنوقت می فهمید که بو چقدر می تواند اهمیت داشته باشد.
استفاده از عطرهای خوشبو در مواجهه با خانمها، حضور شما را پررنگ تر می کند.

راز ۵: جالب توجه باشید

باوجود همه ویژگی های ظاهری که در جذب کردن دیگران موثر است، فقط ظاهر خوب خیلی زود تکراری خواهد شد. به همین خاطر است که داشتن شخصیتی جالب اهمیت زیادی دارد.

جالب بودن یعنی بدانید با چه کسی درمورد چه موضوعاتی حرف بزنید که نظر او را جلب کند. باید درمورد وقایع روز، موسیقی، هنر و فرهنگ و هر چیز دیگری که دختر ها را سرگرم کند اطلاعات داشته باشید.
اما علاوه بر اینکه بدانید درمورد جه صحبت کنید، باید بتوانید به حرفهای طرف مقابل هم گوش دهید.

راز ۶: کارهای غیرمنتظره انجام دهید

انجام کاری که از شما انتظار نمی رود می تواند در طرف مقابل هیجان ایجاد کند و باعث شود از کنار شما بودن لذت ببرند.

البته نباید کارهای غیرمنتظره مضحک انجام دهید. مثلاً یکدفعه بلند فحش بدهید یا کار مسخره دیگری مثل این انجام دهید.
باید برخلاف انتظار دیگران باشید. مثلاً به جای اینکه از ظاهر یک خانم تعریف کنید، درمورد هوش و ذکاوتش تعریف کنید. مطمئناً افراد کمی تابحال دراین مورد از او تعریف کرده اند و این کارتان شما را از بقیه جدا میکند.

راز ۷: هم گرم باشید هم سرد

برای جذب کردن باید احساسات را تحریک کنید. بدون احساس، جاذبه غیرممکن است.

اما زیاد بودن یک احساس درست به اندازه بی احساس بودن بد است. وقتی همیشه خوب باشید یا همیشه بد باشید، از کسی که می خواهید دورتان میکند.

وقتی احساسات گرم و سرد را به تناسب داشته باشید، یک ترن هوایی احساسی می سازید که همه چیز رابرای فرد مقابلتان جالب و جذاب می کند.

دختر ها ها خودشان همیشه همین کار را می کنند. یک روز آنقدر خوب رفتار می کنند که خودشان را به شما علاقه مند نشان می دهند که بهترین احساس را عایدتان می کند، یک روز هم نادیده تان می گیرند و باعث می شود حس بدی پیدا کنید.
این ایجاد تغییر بین احساسات خوب و بد باعث می شود طرفشان به آنها جذب شود. مردها هم می توانند همین کار را بکنند.

راز ۸: سخت تلاش کنید تا به دست آورید

هیچکس هیچوقت برای چیزی که آسان به دست بیاورد ارزش قائل نمی شود. دختر ها این را بهتر از هر کس دیگری می دانند. اگر خیلی راحت جلوه کنند این امکان وجود دارد که مرد خیلی زود آنها را ترک کند.
وقتی تلاش کنید تا آنچه که می خواهید را به دست آورید باعث می شود برای نتیجه ای که عایدتان می شود ارزش بیشتری قائل باشید.

راز ۹: ماجراجو باشید

ماجراجو بودن با انجام کارهای غیرمنتظره فرق دارد. ماجراجویی یعنی گذشتن از مرزها و انجام کارهای جدید و غیرعادی است.

دختر های ماجراجو مردها را به سمت خود جذب می کنند. آنها باعث می شوند با بودن کنار آن دختر احساس سرزندگی بیشتری کنند.
این برای مردها هم صدق می کند. یک مرد ماجراجو خیلی راحت می تواند دخترها را به سمت خود جلب کند.

راز ۱۰: از جنسیت خود استفاده کنید

دخترها می دانند که جذاب بودن و استفاده از جنسیتشان ابزاری بسیار مهم در جذب مردان است. اما مردها هیچوقت نمی دانند چطور باید س کسی باشند.

مردها تمایلات جنسی را با خانم ها در ارتباط می دانند چون فقط به این صورت است که مفهوم رابطه زناشویی را درک می کنند. اما مردها هم می توانند جذاب باشند و در این صورت هر زنی که بخواهند را می توانند به سمت خود جذب کنند.

تفاوت اینجا این است که اگر مردها بخواهند جذاب باشند باید مردانه رفتار کنند. باید بهترین خصوصیات مردانه را که خانم ها را تحریکمی کند از خود نشان دهند.

استفاده از جنسیتتان یعنی قوی باشید، شجاع باشید، خشن باشید و بگذارید که انرژی مردانه از شما منعکس شود.
هرچه بیشتر بتوانید از جنسیتتان استفاده کنید، دختر ها بیشتر به شما جواب می دهند.

می پرسید ما از کجا این رازها را می دانیم؟ خیلی ساده است:

دختر ها خودشان همیشه اینها را برایمان می گویند

خوانندگان ما با ایمیل هایی که می زنند همه حرفهایشان را با ما درمیان می گذارند. خود خانم ها بارها و بارها این حرف ها را به ما گفته اند و ما اینها را یکجا جمع کرده ایم و در اختیار شما قرار داده ایم.

مطمئن باشید که این کارها بی بُر و برگرد جواب می دهد. هرچه که باشد دختر ها خیلی بیشتر از شما از قوانین جاذبه اطلاع دارند.
چیزی برای از دست دادن ندارید. پس از همین امروز شروع کنید.

منبع:

nedayemoshaver.com



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 875
|
امتیاز مطلب : 141
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : جمعه 3 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

1- به دنبال نيمه‏ گمشده: شخصي که داراي اين عقيده است گمان مي ‏کند که تنها يک نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفکر بسيار شبيه اين عقيده است که ما در دنيا هم زاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي ‏رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي نا هماهنگي ها نخواهند بود و به قضايا به صورتي کمال گرايانه مي نگرند. و فکر مي کنند که همسرشان بايد از تمام زوايا شبيه باشد.

2- همسر کامل: اعتقاد به اين تفکر که«تا زماني که فرد کامل براي زندگي پيدا نکنم، نبايد ازدواج کنم.» کسي که اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا که هيچ فردي کامل نيست و شايد براي پيدا کردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود. ما در دنيا همزاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي ‏رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي ناهماهنگي ها نخواهند بود.

3- تکامل خود: کسي که اين گونه فکر مي ‏کند و مي ‏گويد: «تا زماني که نتوانم به خودم به عنوان يک همسر اعتماد کنم، نبايد ازدواج کنم.» اين اعتقاد نيز محدود کننده و غيرمنطقي است از آن جهت که هيچ ‏کس کامل نيست و احساس کامل بودن به عنوان يک همسر را نخواهد داشت.

4- ارتباط کامل: صاحب اين عقيده اين چنين مي ‏انديشد: «ما بايد قبل از ازدواج ثابت کنيم که ارتباط موثري خواهيم داشت.» توجه به فاکتورهاي پيش ‏بيني کننده پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است. مانند ارتباط خوب و مهارت‏ هاي حل مشکل و تشابه و همانندي ارزش ‏ها و عقايد جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري که اين مهارت‏ ها و قابليت‏ ها را داشته باشد عاقلانه است، با اين وجود، از آن جا که موفقيت در ازدواج را نمي‏ توان تضمين کرد، براي کم کردن محدوديت اين تفکر مي ‏توان اين‏ گونه انديشيد که هيچ‏ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي ‏باشد.

5- تلاش بيشتر: اين اعتقاد با اين تفکر شکل مي‏ گيرد که من با هر کسي که براي ازدواج انتخاب مي ‏کنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن که به قدر کافي تلاش کنم. تلاش زوجين براي حل مشکلات و موثر ساختن يک ازدواج، دو فرد بالغ و متفکر را مي‏ طلبد. از آن جا که هر کسي آنقدر متمايل به حل مشکلات نخواهد بود، بنابراين کمي دقت در انتخاب همسر در ابتدا ضروري به نظر مي‏ رسد. تا با انتخابي مطلوب تر بتوانيم از وقوع بسياري از مشکلات پيشگيري نماييم.

6- عشق کافي است: فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد: «عاشق کسي شدن براي من دليل کافي براي ازدواج است.» در واقع اشخاص کمي هستند که ازدواج را بدون عشق تصور کنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي ‏هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند. عشق لازم است اما کافي نيست آن هم نه عشقي که در ابتداي کار بر اساس احساسات و ظواهر امر صورت مي گيرد بلکه علاقه اي که پس از شناخت و احساس هماهنگي ايجاد مي شود.

7- فرد مکمل و تضاد: در اين نگرش شخص اين ‏گونه مي ‏انديشد: «من بايد با کسي ازدواج کنم که خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد.» اگر چه تفکر رايج مبني بر آن که افراد با خصوصيات کاملاً متفاوت مي‏ توانند کامل کننده ضعف‏ ها و قوت ‏هاي يکديگر باشند، اما فاکتورهاي پيش ‏بيني کننده موفقيت در ازدواج نشان مي‏ دهند که قوي ‏ترين عامل خوشبختي، همانندي در ارزش‏ ها، نگرش ‏ها و خصوصيات شخصي است.

8- انتخاب بايد آسان باشد: اين عقيده که انتخاب يک همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يک شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور کند که براي انتخاب همسر به جاي عمل کردن بايد در انتظار يک اتفاق بماند تا حدي اشتباه است. چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است! و معتقد است ازدواج هندوانه سر بسته است و هيچ کس از نتيجه آن مطلع نيست. در صورتي که براي داشتن يک ازدواج موثر و موفق بايد تلاش کرد و شناخت لازم را در مسيري معتدل و روشن به دست آورد.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: برچسب‌ها: خوشبختی من ,
:: بازدید از این مطلب : 767
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

چه بسیار افرادی که این سؤال را از خود یا دیگران می پرسند. در این میان، آنها که علاقه بیشتری به یکدیگر دارند بیشتر در این اندیشه اند که: چه کنیم دوستی هایمان زیادتر شود؟ چه کنیم که بیشتر در دل دوست هایمان جا باز کنیم؟ و چه کنیم که علاقه او به ما افزون تر گردد؟

دانستن این که چه عواملی باعث افزایش روزافزون دوستی می شود، در واقع به معنای در دست داشتن کلید ورود به اندرون خانه دل هاست. هر کس که این کلید را در اختیار داشته باشد و راه نفوذ در قلب ها را بداند در واقع، گنجینه دوستی را به چنگ آورده است.

دو کلید طلایی

به راستی این کلیدهای طلایی ای که می توان به واسطه آن در دل ها راه یافت و دوستی ها را با آنها روز به روز زیادتر کرد، چه هستند؟ این کدام کیمیاست که باید در پی رسیدن به آن بود؟ ما می خواهیم با به دست آوردن این کلید، قلب دوستان را فتح کنیم تا دیگر هیچ پدیده و حادثه ای نتواند تا پایان عمر، آن را از بین ببرد.

1 . ابراز کردن علاقه و دوستی

محبّت، رمز و راز زندگی است و بعضی از روان شناسان معتقدند که بسیاری از بیماری های درونی به خاطر فقدان محبّت و سرکوب کردن عاطفه هاست. رسول اکرم(ص) می فرماید: «خدای جهان، آن کسی را بیش از همه دوست دارد که به دوستان خود، بیشتر از همه مهر بورزد».(1) اگر بخواهیم محبوب دل ها شویم باید دیگران را دوست بداریم؛ باید به آنها عشق بورزیم تا آنها نیز به ما عشق بورزند. تنها از راه محبّت و دوستی است که می توان مالک دل ها شد و در قلب ها نفوذ پیدا کرد. برای زیادتر شدن دوستی و استحکام آن باید این محبّت و علاقه را ابراز کرد و آن را با زبان و با عمل (یعنی با نیکی کردن به دوست و نزدیکان و دوستداران او) نمایان کرد ؛ زیرا محبّت، همچون آبی است که به جریان می افتد. این آب، هم پاک است و هم پاک کننده. ابراز علاقه و محبّت، هم بر دوستی می افزاید و هم نامهربانی را از بین می برد.

روزی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با گروهی در مسجد نشسته بودند. کسی از کنار آنها رد می شد. یکی از اهل مجلس گفت: «من این شخص را دوست دارم». امام باقر(ع) فرمود: «اگر دوستش داری به او بگو و او را از دوستی و علاقه خود، آگاه کن. این کار، موجب دوام دوستی و تقویت پیوندها می شود».(2)

2 . تواضع

تواضع، یکی از اصول مسلّم اخلاقی است و انسان، با تواضع می تواند بالاترین درجات معنوی را کسب نماید. این صفت اخلاقی، رَمز موفقیت بشر در مسائل اجتماعی و به طور کلی در همه امور مربوط به دنیاست که در جای خود در روان شناسی و اخلاق، مورد بحث قرار گرفته است.

اما آنچه که در این جا مورد بحث ماست، آن است که تواضع می تواند مایه تقویت دوستی شود. برعکس، هرگونه تکبّر و خودبزرگ بینی در بین دوستان، صمیمیت را از بین می برد و موجب تفرقه می شود. امام صادق(ع) فرمود: «سه چیزْ دوستی را در پی دارد: دینداری، فروتنی و بخشش».(3)

درباره یکی از علمای معاصر نقل شده است که در یکی از شب ها وی از خواب بیدار می شود و حس می کند که صدایی از داخل حیاط می آید. بیرون می رود و می بیند که دزدی آمده است و میوه های باغچه را جمع کرده ولی چنان سنگین است که نمی تواند آن را بلند کند و به دوش بیندازد. ایشان خیلی آهسته وارد حیاط می شود و بدون آن که آن شخص متوجه شود، کمک می کند تا وی گونی را بلند کند و بر دوش بگذارد. ناگهان دزد متوجه می شود که شخصی آمده است. وقتی نگاه می کند متوجه صاحب خانه می شود. ابتدا عذرخواهی می کند؛ اما آن عالم در جواب، با کمال ادب و تواضع به ایشان می فرماید: «خیر، آقا! شما به منزل پدرتان آمده اید و نیازی به گرفتن اجازه ندارید» و با اصرار زیاد، وی را مجبور می کند میوه ها را با خود ببرد. فردای آن روز، دزد به محضر این عالم می آید و توبه می کند و از آن پس، انسانی مؤمن و پرهیزگار می شود.

آری! اگر تواضع و ادب، این چنین در روحیات اشخاص خلاف کار تأثیرگذار است، قطعا اثر آن در جان و روح دوستان با ایمانی که برای زندگی خود دوستی و محبّت و ارادت را برگزیده اند به مراتب، بیشتر و عمیق تر است.


1 . المحجة البیضاء، ج 2، ص 155.

2 . بحارالأنوار، ج 74، ص 181.

3 . همان، ج 78، ص 229.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 720
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

تنهایی

 

آمده است که خداوند برای تنهایی آدم، حوا را آفرید و

از زندگی پر تلاطم آنان

" تنهایی"

به دنیا آمد.

 

 

انسان پیوسته کوشیده است هستی و رویدادهای جهان پیرامون خویش را تعریف کرده و در جستجوی پاسخ پرسش های خویش برآید. تصویری که ما از جهان داریم معمولا توسط دانش، ایمان و یا خرافات شکل گرفته وآنچه که انسان قادر به تعریف، درک و یا کشف آن نیست را به قدرتی بیرونی، سرنوشت و یا یک نیروی نامرعی نسبت می دهد.

اینکه چرا پدیده ای به نام تنهایی وجود دارد، اساسا یک پرسش هستی شناختی است و درست است که می توان عواملی که در این احساس نقش دارند و یا عوامل اجتماعی که موجب تقویت این احساس می شوند را شناسایی کرد اما هرگز نمی توان چگونگی تجربه این احساس را وزن کرد، اندازه گرفت و یا مقایسه کرد.

هر انسانی که با تنهایی خویش مواجه می شود این پرسش را مطرح می کند که چرا ؟ چرا من تنها هستم ؟ و درموارد بسیاری نیز می کوشد پاسخی مکانیکی برای مسله تنهایی اش پیدا کند. در حالی که برای چنین پرسشی هرگز نمی توان پاسخی یافت. چنانچه هیچکس نیز پاسخی برای آن نیافته است. و شاید نیز طرح این پرسش است که مانع تجربه عمیق تنهایی می شود.

 

عده ای می کوشند با احساس تنهایی مبارزه کنند و آن را از میان ببرند. عده ای دیگر سعی می کنند آنرا کاهش دهند و کسانی نیز هستند که سعی می کنند در تنهایی اشان معنایی را خلق کرده ویا بیافرینند. شاید بتوان گفت زندگی مانند سفری است که حتی اگر همراهی داشته باشیم بایستی به تنهایی این سفر یا این مسیر را طی کنیم و تنها راه رهایی از تنهایی می تواند فقط در نفی زندگی و هستی باشد.

از آنجاییکه تنهایی بخش اساسی هستی انسان است بایستی در تنهایی دست به انتخاب زده و برای نوع زیستن خود تصمیم گرفته و انتخاب کرد. چون پدیده تنهایی و یا احساس تنهایی، مسله بزرگی در مرحله رشد طبیعی انسان است و این فرایند رشد و طی این مسیر نیز همیشه با رنج توام است. انسان وقتی با تنهایی خویش روبرو می شود با پدیده سرنوشت و اجتناب ناپذیر بودن آن نیز برخورد کرده و متوجه می شود که برای این تنهایی هیچ تعریف یا توضیحی نمی تواند پیدا کند. چون روبرویی با تنهایی، همیشه تجربه ای کاملا فردی و ویژه است و میتوان گفت انسان در تنهایی، با خویشتن خویش روبرو می شود و جایی نیز کوشش می کند برخورد با دیوار غیرقابل نفوذ تنهایی را بیان کند. بیانی که معمولا بسیار ناقص و نامشخص است چرا که ما زبان و واژه ای برای تعریف و تجربه دقیق این احساس نداریم و مجبور هستیم که این رنج تنهایی را به شکلی بدل کنیم که بیان آن برایمان ساده تر شود.

به عبارتی دیگر ما مجبور می شویم احساس تنهایی و اندوه مان را تعریف کنیم و با چنین تعریفی، تنهایی به یک رنج، ترس ویا بیانی جسمی بدل می شود که در آنصورت قابل دیدن و ملموس تر می گردد.

بنابراین از آنجاییکه جهان تنهایی، یک جهان بی حد و مرز و بسیارعمیق است هر فردی بایستی این جهان را نسبت به جهان هستی و فردی خویش درک کند. پدیده هستی از پدیده تنهایی جدا نیست. تنهایی بخشی از هستی است که به خودی خود نیز هیچ معنایی ندارد. اما اگر انسان بتواند جهان ِ تنهایی خویش را درک کرده و آنرا به عنوان پدیده ای جبری در هستی بپذیرد می تواند به آن نیز معنا ببخشد.

 

همانطور که می دانیم سرچشمه های هنر، عشق و زندگی تنهایی است و سرچشمه های الهام در هنر، انسان و روان انسان است که با پیچ و خم های تن و جان در هم آمیخته و مثل آینه ای درون انسان و اندیشه او را نسبت به هستی و جهان پیرامون او را بر ما آشکار میکند. از اینرو نمی توان پاسخی برای اینکه تنهایی چیست یافت چون پدیده تنهایی دارای هیچ ماهیتی نیست و یا بهتر است بگوییم ماهیت تنهایی برای هیچکس روشن نیست. بنابراین تنهایی هیچ نشانه ای ندارد. دارای هیچگونه ویژه گی نیست و فقط تجربه فردی یک انسان تنهاست که می تواند به این تنهایی معنا ببخشد.

کشف احساس تنهایی، مثل کشف جهان خواب و رویاست. انسان نمی تواند از بیرون به این جهان نگاه کند و با معیارهای جهان واقعی آنرا بسنجد و درک کند. 

 

البته باید گفت که تمامی انسانها نیز استعداد، جرات، توانایی ای درک و زیستن در تنهایی را ندارند. تنهایی یکی از عمیق ترین جنبه های هستی است که اگر چه انسان می تواند آنرا واپس زند و یا از آن فرار کند اما هرگز نمی تواند دلیل هستی شناختی این تجربه را کشف کند. چون از بین بردن احساس تنهایی، رنج، مرگ و بسیاری دیگر از پدیده ها به معنای از بین بردن جوهر و فرم هستی است و این فقط یک توهم است که ما بخواهیم تنهایی را از بین ببریم. زیرا انسان می تواند با شور زندگی و عشق ورزیدن به هستی، احساس تنهایی را کم رنگتر کند ویا اینکه آنرا تحمل پذیر تر سازد اما نمی تواند آنرا از میان ببرد.

 

همانطور که در بالا اشاره شد یکی از وسیله هایی که می تواند به تنهایی انسان معنا ببخشد، هنر و آفرینش هنری است. یک هنرمند می کوشد به کمک ادبیات، نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی  جهان تنهایی و تجربه فردی و غیرقابل بیان خود را تعریف کرده و به آن معنا بخشد. زیرا اگر انسان بتواند در شرایطی، هرچند کوتاه، تسلیم شور زندگی شده و در آن غرق شود می تواند برای لحظه ای احساس تنهایی را فراموش کند و می توان گفت آفرینش هنر شاید معنی بخشیدن به تنهایی جاودانه انسان است.

انسان از تنهایی می ترسد اما تنهایی مترادف با ترس نیست. فردی که تنهاست به ترس و تردید نیز دچار می شود و درست در لحظه ای که انسان ترس خود را تعریف می کند و با آن روبرو می شود جنگ او نیز آغاز می گردد و برای درک پدیده تنهایی یا بایستی به آن تسلیم شد ویا با آن جنگید. جنگی جاودانه که میتواند شکل های گوناگونی به خود بگیرد.

 

هدف انسان کشف شور زندگی و کامیاب شدن است و این در ذات هستی است که انسان بکوشد در این جنگ زندگی درپی شکار لحظه های شاد نشسته و به منطق بی منطق هستی و انسان، ایمان بیاورد. ایمانی که چون چشمه ای که از آن معنا می جوشد زندگی را سرشار خواهد کرد. یعنی درست در لحظه ای که انسان دیگر به دنبال "چرا " یی برای پرسش های بی پاسخ خود نگردد، اولین قدم را در پذیرش تنهایی خویش برداشته و آزاد است که با تنهایی اش چگونه برخوردی داشته باشد و از آن چگونه استفاده کند.

 

در بسیاری از موارد نیز خود انسان است که موجب رنج و احساس تنهایی انسان دیگری میشود و این نوع دیگری از تنهایی است که اغلب در چهارچوب خانواده و عشق به انسانها دست داده و به ندرت از آن حرفی زده می شود.

در زندگی رنج های بسیاری وجود دارد که پی آمد فجایع طبیعی و موقعیت هایی است که انسان در پیدایش آن هیچگونه نقشی نداشته و معمولا میتوان اینگونه رنج ها را به کمک منطق با آن کنار آمد چرا که ماهیت فجایع طبیعی بسیار آشکار بوده و خارج از کنترل انسان می باشند. اما رنج و احساس تنهایی ای را که انسانی بر انسان دیگری تحمیل می کند معمولا احساس تنهایی است که بیشتر اوقات آشکار نبوده و معمولا شکل نهفته ای دارد.

همانطورکه نیکی و بدی پیوند جدایی ناپذیری  با آزادی انسان دارد آزادی نیز به این معناست که ما نسبت به محیط پیرامون خود و انسانهای دیگر احساس مسولیت داشته داشیم و پی آمد این مسولیت بدین معناست که او را رنج ندهیم. زیرا رنج دادن یک فرد، همیشه با تحقیر ساختار ارزشی او توام است و این بدان معناست که ما انسان را یک هستی مقدس تلقی نکرده و با تجاوز به حقوق، آزادی و ارزش های او در واقع احترام و تقدس خود را بعنوان یک انسان نفی می کنیم. وقتی ما ساختار ارزشی، عاطفی و احترام به انسان دیگری را نفی می کنیم، احساس تنهایی را در او بیدار کرده و با محکوم کردن و قضاوت کردن اوتنهایی و رنج را به او منتقل می کنیم.

حال آنکه وظیفه انسان محکومیت و قضاوت دیگران نیست بلکه درک، فهمیدن و در جایی نیز بخشیدن اوست. محکوم کردن یک انسان به معنی از بین بردن و نفی هستی و جهان بینی اوست. ما می توانیم دیدگاه، عملکرد و رفتار یک انسان را نپذیریم اما نمی توانیم هستی او را نفی کنیم.

 

هر انسانی نیازمند عشق ورزی و تایید دیگران است. هر انسانی احتیاج دارد که به او مهرورزیده شود، به او توجه شود، احترام گذاشته شود و همانطور که ون گوگ می گوید: وقتی که بیدار می شوی و می بینی که تنها نیستی و درکنارت کسی وجود دارد، آنروز جهان مهربانتر می شود.

تمام ادبیات و هنر پر است از چنین نمونه هایی که چگونه فقدان عشق موجب رنج و تنهایی انسان می شود. اما در بسیاری از موارد نیز آنچه را ما به غلط عشق تلقی می کنیم، هیچ بجز ترس از تنهایی و روبروشدن با این جنبه از حقیقت هستی نیست.

کسانی وجود دارند که همیشه در کنار انسان یا انسانهای دیگری زندگی می کنند اما بشدت احساس تنهایی می کنند و افرادی نیز وجود دارند که در نهایت تنها یی احساس تنهایی نمی کنند چرا که آنان با خود ِ پدیده هستی پیوند خورده اند.

 

همانطور که اشاره شد احساس تنهایی که در چهارچوب خانواده به فرد داده می شود گاه بسیار خشن تر و ویرانسازتر از احساس تنهایی یک فرد مجرد است چرا که این نوع تنهایی با نفی و بی احترامی به ساختار ارزشی فرد مقابل توام است. بنابراین بسیاری از انسانها به علت ترس از تنهایی در روابط بیمار و یا ناسالم زناشویی باقی مانده، جسما در کنار کسی هستند اما از نظر روانی تنها هستند.  می توان گفت  که در چنین شرایطی، احساس تنهایی، واکنش عاطفی یک انسان به ناکامی های پیرامون اوست که این احساس معمولا به صورت افسردگی و یا بیماری های روانی دیگر بروز می کند.

 

بنابراین احساس تنهایی، حالتی در هستی است که با خود پدیده "انسان بودن" ارتباط دارد. همانطور که ما با تن خود تنها هستیم، احساس تنها یی را نیز در جان مان نهان داریم. احساسی که نمی توان آنرا با هیچکس قسمت کرد زیرا زبان، آنقدر غنی نیست که بتواند بسیاری از دریافت ها و اندیشه های انسانی را به کمک کلمه بیان کند و این نیز یکی از مهمترین قسمت تنهایی انسان را تشکیل می دهد.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: برچسب‌ها: تنهایی چیست؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 906
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : جمعه 1 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

٫ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند :

هر مردی زحمت بکشد و بر عیالش انفاق کند خداوند متعال به عوض هر درهم ، هفتصد برابر به او مرحمت فرماید.

مکارم اخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۲٫ امام سجاد علیه السلام فرموده اند :

دوست دارم پولی داشته ، وارد بازار شوم و از قصابی گوشتی بخرم و برای همسر و عائله ام ببرم. من این کار را از آزاد کردن بنده در راه خداوند تبارک و تعالی بیشتر دوست دارم.

بحار ج ۴۶ ص ۶۶ به نقل از کافی ج ۲ ص ۱۲ به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۳٫ امام رضا علیه السلام فرموده اند :

بر شخص مالدار متمکن واجب است که بر عائه اش در مخارج وسعت بدهد. (تا آرزوی مرگش را ننمایند)

در حدیث دیگر وارد شده یکی از جاهایی که دعا مستجاب می شود ، آن جایی است که مرد وضع مالی خوبی داشته باشد ولی در مخارج اهل و عیال خود سخت گیری کند. در اینجا اگر اهل و عیال او دست به دعا بلند کنند و مرگ پدر یا همسر خود را از خدا بخواهند دعای آنها زود مستجاب می شود تا مال آنها به دست خود عیال و بچه ها آید و از آن استفاده کنند.

به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام، شرح نراقی

۴٫ از امام باقر علیه السلام روایت شده ، زنی نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد :

ای رسول خدا! حق مرد بر زن چیست ؟

حضرت صلی الله علیه و آله فرمود : این که او را اطاعت کند و سرپیچی نکند و از خانه چیزی را بدون اجازه او تصدق ندهد و بی اجازه او روزه مستحبی نگیرد و از منزل خارج نشود مگر به اذن و اجازه او و اگر بدون اجازه او از خانه خارج شود ، ملائکه آسمان و زمین و فرشته های غضب و رحمت او را لعنت می کنند تا وقتی که به منزل برگردد.

مکارم اخلاق فی حق الزوج علی المراة (ط بیروت ص ۲۱۴) به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۵٫حضرت محمد صلی الله علیه و اله فرموده اند :

از ما نیست کسی که وسعت زندگی بر او داده شود و او بر خانواده اش سخت بگیرد.

مستدرک ج ۲ ص ۶۴۳ به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۶٫ حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند :

به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان بر شما نیکی کنند و از زنان مردم دیده بپوشانید تا زنانتان پاک دامن بمانند.

امالی صدوق ص ۳۶۴ به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۷٫ حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند :

هر زنی که شوهرش را با زبان اذیت کند از او هیچ توبه و فدیه و حسنه ای قبول نمی شود تا این که شوهر از حق او راضی شود ، اگرچه روزها روزه بدارد و شب ها را در عبادت باشد بنده ها آزاد کند و اسب های نیکو در راه خدا برای جهاد بدهد پس او اول کسی ست که وارد آتش می شود و همچنین است مردی که نسبت به زنش ظالم و ناسازگار باشد.

مکارم الاخلاق فی حق الزوج و المراة به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۸٫ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند :

جبرئیل به قدری در مورد زنان به من سفارش کرد که گمان بردم که طلاق دادن آنان سزاوار نیست مگر این که عمل زشتی(خلاف عفت همسر داری) از ایشان آشکار گردد.

مکارم الاخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۹٫ امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند :

به راستی که خداوند عزوجل بر زنان و مردان جهاد را واجب کرده است اما جهاد مردان آن است که (برای حفظ دین و مملکت) مال و خون خود را بذل کنند تا در راه خدا کشته شوند و اما جهاد زن آن است که در مقابل دشواری های زندگی همسرش صبر کند.

مکارم الاخلاق فی حق الزوج علی المراة (ط بیروت ص ۲۱۵)

۱۰٫ و نیز فرمودند : جهاد زن مواظبت مراقبت و نگهداری شوهر است.

به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۱۱٫ امام صادق علیه السلام درمورد حقی که زن بر شوهرش دارد فرمود :

حق زن بر شوهر ، غذا دادن ، لباس پوشاندن ، با او خوشرفتاری کردن و رو ترش نکردن است اگر مردی چنین رفتاری نماید ، وظیفه شرعی خود را در ازای حقوق همسرش به انجام رسانیده است.

بحار ج ۱۰۴ ص ۱۵۱ به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام ، شرح نراقی

۱۲٫ حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند :

بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. دلال الامامه و کنزالعمال ، ج ‌۷، ص ۲۲۵

۱۳٫ حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند :

هرکه آزار و اذیت زنان را تحمل کند و بردباری نماید اگرچه در برابر یک سخن ناروا باشد خداوند او را از آتش جهنم آزاد کند بهشت را بر او واجب گرداند در نامه عمل او دویست هزار نیکی بنویسد دویست هزار زشتی از آن محو کند مقام او را دویست هزار درجه بلند نماید و به شماره موهای بدنش عبادت یک سال برای او بنویسد.

مکارم اخلاق طبرسی به نقل از رساله امام سجاد علیه السلام، شرح نراقی

۱۴٫ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :

هر زنی که در مقابل بد اخلاقى ‏هاى شوهرش ‏بردبارى کند خدا ثواب آسیه دختر«مزاحم‏»را به وى عطا خواهد کرد.

بحار ج ۱۰۳ ص ۲۴۷

۱۵٫ پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :

بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسرموافق و سازگار نیست.

مستدرک ج ۲ ص ۵۳۲

۱۶٫ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود :

بهترین شما مردى است‏ که با همسرش به خوبى رفتار کند و من از همه شما نسبت ‏به همسرم‏ خوشرفتارتر هستم.

وسائل ج ۱۴ ص ۱۲۲

۱۷٫ شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد :

همسرى دارم که به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى ‏آید و به هنگام خروج ‏بدرقه ‏ام می کند. هنگامى که مرا اندوهناک یافت در تسلیت من می گوید : اگردرباره رزق و روزى مى ‏اندیشى غصه نخور که خدا ضامن روزى است و اگر در امور آخرت مى ‏اندیشى خدا اندیشه و اهتمام ترا زیاده گرداند. پس ‏رسول خدا فرمود :

خداى را در این جهان عمال و کارگزارانى است و این ‏زن از عمال خدا می باشد ، چنین همسرى نصف اجر یک شهید را خواهدداشت.

وسائل الشیعة ج ۱۴ ص ۱۷

۱۹٫ امیر المؤمنین‏ علی علیه السلام فرمود :

آنها (زنان) نزد شما امانت هاى خدا هستند ، آزارشان نرسانید و بر آنها سخت نگیرید.

مستدرک جلد ۲ ص ۵۵۱

۲۰٫ پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه و آله فرمود :

هر مردى که ‏به صورت همسرش سیلى بزند. خدا به فرشته مامور دوزخ (مالک) دستور می دهد که در دوزخ هفتاد سیلى بر صورتش بزند و هر مردى که دستش را بر موهاى زن مسلمانى بگذارد (براى اذیت موى سرش را بگیرد) در دوزخ‏ دستش با میخ هاى آتشین کوبیده می شود. مستدرک جلد ۲ ص ۵۵۰

۲۱٫ وقتى سعد بن معاذ که یکى از اصحاب بزرگ رسول خدا و مورد احترام آن جناب بود درگذشت ، رسول اکرم مانند صاحبان عزا با پاى برهنه ‏در تشییع جنازه ‏اش شرکت نمود. بدست مبارک خویش جنازه را در قبر نهاده روى آنرا پوشاند. در آن هنگام مادر سعد که آن همه احترام را از رسول ‏خدا مشاهده نمود فرزندش سعد را مخاطب قرار داده گفت : اى سعد بهشت گوارایت‏ باد.

پیغمبر اکرم فرمود : اى مادر سعد! این چنین مگو ، زیرا سعد را درقبر فشار سختى وارد شد.

بعدا علت فشار قبر سعد را از آن حضرت ‏پرسیدند.

فرمود : علتش آن بود که با خانواده ‏اش بد اخلاقى می کرد.

بحار ج ۷۳ ص ۲۹۸

۲۲٫ حضرت صادق علیه السلام از پدرش نقل کرده که فرمود :

هر کس زن‏ گرفت ، ‏باید او را گرامى و محترم بشمارد.

بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۲۴

۲۳٫ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :

این سخن مرد که به همسرش می گوید : واقعا ترا دوست دارم ، هرگز از قلبش خارج نخواهد شد.

شافى جلد ۲ ص ۱۳۸

۲۴٫ امام صادق علیه السلام فرمود :

یکى از اخلاق پیغمبران اینست که نسبت‏ به‏ همسرانشان محبت دارند.

بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۳۶

۲۵٫ رسول خدا (ص) فرمود :

هر چه ایمان انسان کامل تر باشد به‏ همسرش بیشتر اظهار محبت می نماید.

بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۲۸

۲۶٫ حضرت صادق علیه السلام فرمود :

هر کس از دوستان ما باشد به ‏همسرش بیشتر اظهار محبت می کند.

بحار جلد ۱۰۳ ص ۲۲۳

۲۷٫ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود :

مرد سرپرست ‏خانواده ‏است و هر سرپرستى نسبت ‏به زیردستانش مسؤولیت دارد.

مستدرک جلد ۲ ص ۵۵۰

۲۸٫ امام صادق علیه السلام فرمود :

هر زنى که به شوهرش احترام کند و آزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود.

بحار ج ۱۰۳ ص ۲۵۳

۲۹٫ پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود :

بهترین زنان شما ، زن هایى ‏هستند که داراى محبت ‏باشند.

بحار ج ۱۰۳ ص ۲۳۵

۳۰٫ حضرت رضا علیه السلام فرمود :

بعضی زن ها براى شوهرشان ‏بهترین غنیمت هستند ، زنانی که به شوهرشان اظهار محبت کنند.

مستدرک ج ۲ ص ۵۳۲

۳۱٫ حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود :

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد.

فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز می کردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن می خواندند ، عرض کردم : بفرمایید. اظهار داشتند :

بشنو از من آنچه را که به دستور پروردگارم می گویم ! هیچ مردی نیست که در کارهای منزل به همسرش کمک کند ، مگر اینکه پاداش او به هر تار مویی که بر بدنش روییده باشد ، ثواب یک سال عبادتی است که تمام روزهایش را روزه گرفته و تمام شب هایش را به عبادت ایستاده ، شب زنده داری کرده باشد و خداوند به او ثوابی می بخشد که به انبیای صابر خود مثل حضرت داوود و یعقوب و عیسی علیهم السلام بخشیده باشد.

ای علی ! کسی که در کارهای خانه به همسر خود بدون سرکشی و دلتنگی و تکبر خدمت نماید ، پروردگار اسمش را در دفتر شهدا ثبت می کند و برایش به هر روز و شبی ثواب هزار شهید و به هر قدمی که بر می دارد به آن مرد ثواب حج و عمره می دهد و به هر قطره ای که از بدنش عرق بیاید یک خانه در بهشت برایش منظور می نماید.

ای علی ! یک ساعت خدمت کردن به همسر در کارهای خانه بهتر از عبادت هزار سال و هزار حج و هزار عمره و بهتر از آزادی هزار بنده در راه خدا و هزار جنگ در راه دین و عیادت از هزار مریض و هزار نماز جمعه و هزار تشییع جنازه و هزار گرسنه ای که برای رضای خداوند رحمان سیر گردد و هزار برهنه را پوشاند و هزار اسب در راه پروردگار دادن و برایش بهتر از هزار دینار به مستمندان صدقه دادن و بهتر از تلاوت تورات و انجیل و زبور و قرآن است و بهتر از آزاد کردن هزار اسیر و بخشیدن هزار شتر به فقراست و چنین مرد خدمتکار به همسر ، از دنیا بیرون نمی رود مگر این که جایگاه خوب خود را در بهشت ببیند.

ای علی! کسی که روگردانی و تکبر نکند در خدمت به همسرش بدون حساب وارد بهشت می شود.

ای علی ! خدمت به همسر کفاره (پاک کننده) گناهان کبیره است و خاموش کننده آتش خشم پروردگار جبار و صداق ازدواج با حورالعین و این خدمت موجب زیادی خوبی ها و علو مقام است.

ای علی! خدمتکار همسر نمی شود مگر شخص صدیق و درستکار و یا شهید و یا مردی که خداوند متعال خیر دنیا و آخرت را برایش خواسته باشد. بحار ج ۱۳ ص ۱۳۳ چاپ ایران و جامع الاخبار ص ۱۰۲

۳۲٫ پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود :

زن نگهبان و امانتدار اموال شوهرش می باشد و در این باره مسؤولیت دارد.

مستدرک ج ۲ ص ۵۵۰

۳۳٫ حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام در مورد حقوق همسر فرموده اند :

و اما حق همسرت آن است که بدانی خداوند متعال با آفرینش او وسیله ارامش و رفاه و انس و نگهداری تو را فراهم نموده است.

هر کدام از شما زن و مرد بر نعمت وجود دیگری خدا را سپاس گوید و بداند که این نعمت الهی است.

بر او و بر تو واجب است که نعمت الهی را گرامی داشته و در معاشرت با او خوشرفتاری و رفق پیشه کنی اگرچه حق تو بر زن سخت تر و رعایت محبوب و مکروه تو (اگر زیاده خواهی نباشد) بر او لازم تر است ، ولی زن حق مهربانی و انس بر تو دارد و جایگاه آرامش و آسایش غریزه ای ست که گریزی از آن نیست و این حق بزرگی است.

رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

۳۴٫ حضرت محمد (ص) :

هر که زنی گیرد و در خاطر داشته باشد که مهر او را نپردازد هنگام مرگ چون زتاکاران بمیرد …

نهج الفصاحه ، حدیث ۱۰۳۱

۳۵٫ حضرت محمد (ص) :

زن بگیرید و طلاق مدهید ، زیرا عرش از وقوع طلاق می لرزد.

نهج الفصاحه ، حدیث ۱۱۴۷

۳۶٫ حضرت محمد (ص) :

خداوند شما را درباره زنان به نیکی سفارش می کند ، زیرا زنها ، مادران ، دختران و خاله های شما هستند.

نهج الفصاحه ، حدیث ۷۷۹

۳۷٫ حضرت محمد (ص) :

بهترین زنان شما ، زن عفیف راغب است که در ناموس خود عفت و به شوهر خود رغبت داشته باشد.

نهج الفصاحه ، حدیث ۱۵۳۴

۳۸٫ حضرت محمد (ص) :

عفت ، زینت زنان است. نهج الفصاحه ، حدیث



:: بازدید از این مطلب : 743
|
امتیاز مطلب : 117
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

اروپا در آستانه ي جنگ هاي صليبي و تحول قدرت سياسي_اقتصادي_اجتماعي 

 

اين پيكار است كه نامش زندگي است،آنچه لازم است توانايي است نه نيكي ،غرور است نه تواضع،تدبير است نه نوع دوستي ... آنچه اختلافات را فيصله مي دهد و سرنوشت را تعيين مي كند قدرت است نه عدالت "نيچه"

در ميان ملت ها نوع دوستي معني ندارد و مسائل جديد با رأي و خطابه حل نمي شود بلكه با خون و پولاد و توپ فيصله مي يابد "بيسمارك"

شهرتان را در كنار آتشفشان بنا كنيد،كشتي هايتان را به درياهاي دور دست بفرستيد،هميشه در حال جنگ باشيد،بخاطر داشته باشيد كه هميشه بي ايمان باشيد،تمام خدايان مرده اند و اكنون در انتظاريم كه مرد برتر بيايد. اگر شر،خير نبود تا بحال از بين رفته بود،بدون شرور جهنم بهشت كسل كننده خواهد بود. مرد بايد بهتر و شريرتر گردد،خوب چيست؟آنچه در مرد احساس و اراده ي قدرت و خود قدرت را افزايش دهد . بد چيست؟آنچه از ضعف برخيزد . شايد بهترين نشانه ي مرد برتر عشق به خطر و مبارزه باشد گروهي از درندگان مو بور،از نژاد فاتحان و مهتران،با تشكيلات جنگي و قدرت سازماندهي،پنجه ي بي رحمانه خود را بر قومي كه از حيث شمار بي شمارند)مسلمانان،ايرانيان( مي افكند "نيچه"( و اينچنين جنگ آغاز شد مسلمين در تمام جبهه ها عقب نشيني كردند،ايرانيان در اولين حمله ي "درندگان مو بور" به مساجد خزيدند و پناه گرفتند كه:)ربنا اطمس علي اموالهم و اشدد علي قلوبهم انزل عليهم بأسك و نقمتك،اللهم شتت شملهم و فرق جمعهم و...( و اين بود مبارزه ايرانيان با روس و انگليس كه در زمان قاجاريه و پس از شكست هاي متوالي از پس نماز ميگفتندكه:)خدايا تو اموال آنها را نابود كن و بر آنها سخت گير. خدايا تو به آنان ترس و عذابت را فرو ببار.ايشان را پراكنده كن و جمعيت شان را متفرق فرما...( و اينچنين شد كه ايرانيان در عرصه هاي اقتصادي_سياسي_اجتماعي_نظامي از ديگر كشورها عقب ماندند،عقل و علم و كار و خلاقيت كه در غرب به هم گره خورده بود،تحرك بسيار شگرفي به جامعه ي غربي داد،در حالي كه ايران به مرور به خواب عميق تري فرو مي رفت،رشوه خواري و خوش گذراني كه از اصول حاكمان ايران بود رو به افزايش ميرفت فساد و تباهي گذشته هاي با شكوه ايران را ناپديد ساخت.نخبه كشي بدترين زهر براي از پا در آوردن ايران بود و اين گونه شد كه سرزمين كهن آريايي و پارسي در گرداب فقر و بي عدالتي فرو رفت...

 

"بر گرفته از كتاب جامعه شناسي نخبه كشي با اندكي تلخيص و تصرف"



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 711
|
امتیاز مطلب : 174
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

سنت اودليا دختري بود از خانواده ي متومل آلماني كه در سال 660 متولد شد و تقريبا 60 سال نابينا بود ولي هنگاميكه در سال 719 غسل تعميد داده شد اعلام نمود بينايي خويش را بدست آورده او اعتقادي به پيشگويي نداشت اما خوابهاي وحشتناكي از جنگ و خونريزي مي ديد كه به وسيله نامه براي برادرش))پرنس فرانسونيا(( مي فرستاد كه اكنون بخشي از نامه هاي سنت اودليا را مي خوانيم...



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 797
|
امتیاز مطلب : 144
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

آثار منفی استرس احساس بی اعتمادی ، طرد ، خشم و افسردگی می‌آفریند که این احساسات به نوبه خود به مشکلاتی مانند سردرد ، ناراحتی معده ، جوش و خارش پوست ، بی‌خوابی ، زخم معده ، فشار خون بالا ، بیماری قلبی و سکته مغزی می‌انجامد. مرگ یک عزیز ، تولد یک کودک ، ارتقای شغلی یا ایجاد یک رابطه جدید استرس به دنبال می‌آورد. چون این تغییرات ما را مجبور به سازگاری مجدد با زندگی خود می‌کند. سازگاری با شرایط متغیر ، بسته به نوع واکنش ما می‌تواند کمک کننده یا آسیب رساننده باشد.

چگونه می‌توان استرس را از زندگی خود حذف کرد؟

استرس مثبت بر تازگی و ابتهاج زندگی می‌افزاید. همه ما با تحمل میزان معینی از استرس زندگی می‌کنیم. سر رسیدن مهلت ، رقابتها ، برخوردها و حتی ناکامی‌ها و نگرانی‌ها به زندگی‌ها عمق و غنا می‌بخشد. هدف ما حذف استرس نیست، بلکه فراگیری چگونگی استفاده از آن به منظور کمک به خود است.

استرس کمتر از حد ، عامل خمودگی است و در ما احساس خستگی و رخوت بر جای می‌گذارد. از سوی دیگر ، استرس مفرط تنش ایجاد می‌کند. آنچه ما بدان نیازمندیم، یافتن سطح بهینه و مطلوبی از استرس است که ما را برمی‌انگیزد، ولی ما را در خود غرق نمی‌کند.

چگونه می‌توان استرس را بهتر اداره کرد؟

شناسایی استرس مداوم و آگاه شدن از اثرات آن بر زندگی ما ، برای کاهش اثرات زیان آور آن کافی نیست. همانطوری که منابع زیادی برای استرس وجود دارد، امکانات بسیاری هم برای اداره آن وجود دارد. ولی آنچه بدان نیازمندیم، تلاش برای تغییر است، تغییر منبع استرس و یا تغییر واکنش نسبت به آن منبع. برای این منظور چه کار می‌توانید انجام دهید؟

از منابع استرس ، واکنشهای هیجانی و بدنی خود آگاه شوید.

 به ناراحتی و تشویش خود توجه کنید. آنها را نادیده نگیرید. مشکلات خود را به اجمال بررسی نکنید.

  • تعیین کنید چه رویدادهایی شما را ناراحت می‌سازد. به خودتان درباره معنای این رویدادها چه می‌گویید؟
    • چگونگی پاسخ بدنتان را نسبت به استرس مشخص کنید. آیا مضطرب می‌شوید؟ یا دلخور؟ اگر چنین است، به چه شیوه‌ای دچار این احساسات می‌شوید؟

    مشخص کنید چه تغییری می‌توانید ایجاد کنید؟

     آیا منابع استرس را از طریق اجتناب یا حذف کامل آنها ، می‌توانید تغییر دهید؟

    • آیا شدت آنها را می‌توانید تغییر دهید (یعنی طی دوره درمانی به تدریج آنها را کنترل و اداره کنید، در مدت یک روز یا یک هفته)؟
    • آیا می‌توانید رویارویی خود را با استرس کوتاه سازید؟ (استراحتی به خود بدهید، یا محوطه ساختمان را ترک کنید.)
    • آیا می‌توانید وقت و انرژی لازم را برای ایجاد تغییر اختصاص دهید؟ (تعیین هدف ، فنون مدیریت زمان و راهبردهای به تعویق انداختن ارضا در اینگونه موارد می‌تواند مفید باشد.)

    شدت واکنشهای عاطفی و هیجانی خود را به استرس کاهش دهید.

     واکنش شما نسبت به واسطه درک شما از خطر (جسمی و یا عاطفی) به یک باره اتفاق می‌افتد. آیا به منابع استرس به شیوه اغراق آمیز می‌نگرید و یا موقعیت را دشوار تلقی می‌کنید و از آن فاجعه می‌سازید؟

    • آیا انتظار دارید همه به شما خوش آمد بگویند و همه از شما راضی باشند؟
    • آیا واکنش مفرط نشان می‌دهید و همه چیزها را بحرانی و اضطراری تلقی می‌کنید؟ آیا احساس می‌کنید که باید همواره بر هر موقعیتی تسلط داشته باشید؟
    • دیدگاه خود را نسبت به استرس تعدیل و اصلاح کنید. سعی کنید استرس را به عنوان چیزی در نظر بگیرید که می‌توانید برآن فائق آیید، نه چیزی که بر شما چیره می‌شود.
    • سعی کنید هیجانات شدید و مفرط خود را تعدیل کنید. موقعیت را در یک چشم انداز وسیع‌تر قرار دهید. جنبه‌های منفی را شرح و بسط ندهید و به خود نگویید «چه می‌شود اگر !!».

    بیاموزید واکنشهای بدنی خود را به استرس ، تعدیل کنید.

     نفس کشیدن آهسته و عمیق ، ریتم فعالیت قلب و تنفس شما را به وضع طبیعی برمی‌گرداند.

    • فنون آرام بخشی ، تنش عضلانی را کاهش می‌دهد. بازخورد زیستی می‌تواند بر اموری چون تنش عضلانی ، ریتم قلبی و فشار خون کنترل ارادی ایجاد کند.
    • دارو به تجویز پزشک می‌تواند در کوتاه مدت به تعدیل واکنشهای بدنی شما کمک کند، ولی داروها به تنهایی پاسخگو نیستند. تعدیل این واکنشها را به منزله راه حلی بلند مدت یاد بگیرید.

    ذخایر بدنی خود را افزایش دهید.

     به منظور ایجاد تناسب و سلامت قلبی _ عروقی سه تا چهار بار در هفته ورزش کنید. ( تمرینات موزون ، معتدل و یکنواخت بهترین انتخاب است. مانند قدم زدن ، شنا کردن ، دوچرخه سواری یا آهسته دویدن.)

    • غذاهای مقوی به اندازه کافی و متعادل مصرف کنید.
    • وزن مطلوب خود را حفظ کنید.
    • فراغت و تفریح را با کار درآمیزید. به خود استراحت بدهید و هرگاه ممکن بود، وقفه‌ای در کار ایجاد کنید.
    • به قدر کافی بخوابید. تا آنجا که ممکن است برنامه خواب را رعایت کنید.

    ذخایر هیجانی _ عاطفی خود را حفظ کنید.

     دوستی و روابط حمایتی دوسویه‌ای برقرار کنید.

    • اهداف واقع بینانه و معنی‌دار را دنبال کنید، نه اهدافی که دیگران برای شما در نظر گرفته‌اند و برای شما فایده‌ای دربر ندارد.
    • انتظار ناکامی ‌، شکست و یاس را در زندگی داشته باشید.
    • همیشه با خود مهربان و رئوف باشید و دوست خود باشید.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

موافقان می گویند این رابطه جزیی از پروسه شناخت دختر و پسر از همدیگر است و چون رابطه جنسی جزیی لاینفک زندگی مشترک است پس  دو نفر که قصد ازدواج  دارند باید بدانند که ایا از نظر رفتار و طبع جنسی همدیگر را راضی میکنند و به قول بهتر ایا با شریک جنسی ذهنیشان یکی است یا نزدیک.
مسلم است مردی که خواهان یک رابطه جنسی با تحرک فراوان است زنی میخواهد که در طول رابطه مانند خودش مهیج باشد و کسی که رابطه جنسی رمانتیکی میخواهد مسلما شریکی نیز اینچنینی میخواهد.(با سرد مزاجی اشتباه نشود).
و اگر دو طرف قبل ازدواج با هم رابطه جنسی داشته باشند شناخت بیشتری از هم پیدا کرده و مسلما کمتر به امار 70 درصد طلاقها(عامل 70 در صد طلاقها نا رضایتی جنسی است)اضافه می شود.
در مقابل مخلفان این ایده هم دلایل خود را دارند :
رابطه جنسی تنها عامل نگهدارنده دوام زندگی نیست چرا که پس از مدتی (کمتر از یک سال) رابطه جنسی آن هیجان اولیه خود را از دست داده و تبدیل به عملی می شود که عموما برای شبهای قبل از روز تعطیل است.
و آنچه نقش بیشتری در تداوم زندگی دارد آن تفاهم طرفین در پیشبرد زندگی است . و این کشش جنسی مانند نیرو محرکه اول زندگی است .
در ثانی ایا افراد در معدود روابط جنسی قبل ازدواج واقعا آنچه را که خود هستند نشا ن میدهند یا نقش بازی میکنندو با توجه به اینکه در این گیرو دار آشنایی عموما افراد میخواهند برای طرف بهترین باشند پس هدف نقش بازی کردن بیشتر است.
همچنین ممکن است افرادی به این بهانه سو استفاده هایی نیز انجام دهند.
و حتی استرس اوایل باعث مشود فرد در رابطه راحت نبوده و صورت واقعی نمایان نشود
هر چند در فرهنگ ما این رابطه مردود و ممنوع است ولی در جامعه ما هم مشاورانی هستند که به این ایده با دید مثبت می نگرند و بالعکس.
ولی آنچه تا کنون من خوانده و جویا شده ام دلایل مخالفان محکمتر از موافقان است.
نظرو دلیل شما چیست؟



:: بازدید از این مطلب : 738
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 45
|
مجموع امتیاز : 45
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 809
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بنیامین

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمیسوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدم ها

کسی به خاطر پروانه ها نمیمیرد

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمیشکند

چقدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میدان کوچه دلها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست

چقدر قحطی رویاست بین آدم ها

کسی به نیست دل ها دعا نمیخواند

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را کسی نمیپرسد

همیشه غرق مداراست بین آدم ها

غریب گشتن ٬ احساس درد سنگینی ست

و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه دلها چقدر جا دارد

چقدر راز و معماست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه میشود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گل های ساکن اینجا

چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم

نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

بهار کردن دلها چه کار دشواریست

و عمر شوق چه کوتاست بین آدم ها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخ ست

و غم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تو تنها

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 868
|
امتیاز مطلب : 150
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 دی 1389 | نظرات ()