1- به دنبال نيمه گمشده: شخصي که داراي اين عقيده است گمان مي کند که تنها يک نفر در دنيا براي ازدواج با او مناسب است. اين تفکر بسيار شبيه اين عقيده است که ما در دنيا هم زاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي نا هماهنگي ها نخواهند بود و به قضايا به صورتي کمال گرايانه مي نگرند. و فکر مي کنند که همسرشان بايد از تمام زوايا شبيه باشد.
2- همسر کامل: اعتقاد به اين تفکر که«تا زماني که فرد کامل براي زندگي پيدا نکنم، نبايد ازدواج کنم.» کسي که اين اعتقاد را داشته باشد شايد براي تصميم گرفتن براي ازدواج دچار محدوديت شود چرا که هيچ فردي کامل نيست و شايد براي پيدا کردن چنين فردي بايد زماني طولاني صرف شود. ما در دنيا همزاد و يا نيمه دومي داريم که با ازدواج با او همه چيز به تکامل مي رسد. اين افکار غالباً غيرمنطقي هستند، چرا که به اين طريق افراد پذيراي ناهماهنگي ها نخواهند بود.
3- تکامل خود: کسي که اين گونه فکر مي کند و مي گويد: «تا زماني که نتوانم به خودم به عنوان يک همسر اعتماد کنم، نبايد ازدواج کنم.» اين اعتقاد نيز محدود کننده و غيرمنطقي است از آن جهت که هيچ کس کامل نيست و احساس کامل بودن به عنوان يک همسر را نخواهد داشت.
4- ارتباط کامل: صاحب اين عقيده اين چنين مي انديشد: «ما بايد قبل از ازدواج ثابت کنيم که ارتباط موثري خواهيم داشت.» توجه به فاکتورهاي پيش بيني کننده پيش از ازدواج بسيار عاقلانه است. مانند ارتباط خوب و مهارت هاي حل مشکل و تشابه و همانندي ارزش ها و عقايد جستجوي چنين ارتباطي و چنين همسري که اين مهارت ها و قابليت ها را داشته باشد عاقلانه است، با اين وجود، از آن جا که موفقيت در ازدواج را نمي توان تضمين کرد، براي کم کردن محدوديت اين تفکر مي توان اين گونه انديشيد که هيچ راهي براي تضمين خوشبختي پيش از ازدواج ميسر نمي باشد.
5- تلاش بيشتر: اين اعتقاد با اين تفکر شکل مي گيرد که من با هر کسي که براي ازدواج انتخاب مي کنم خوشبخت خواهم شد به شرط آن که به قدر کافي تلاش کنم. تلاش زوجين براي حل مشکلات و موثر ساختن يک ازدواج، دو فرد بالغ و متفکر را مي طلبد. از آن جا که هر کسي آنقدر متمايل به حل مشکلات نخواهد بود، بنابراين کمي دقت در انتخاب همسر در ابتدا ضروري به نظر مي رسد. تا با انتخابي مطلوب تر بتوانيم از وقوع بسياري از مشکلات پيشگيري نماييم.
6- عشق کافي است: فرد داراي اين عقيده شايد چنين بگويد: «عاشق کسي شدن براي من دليل کافي براي ازدواج است.» در واقع اشخاص کمي هستند که ازدواج را بدون عشق تصور کنند. اگر عشق به عنوان تنها معيار در نظر گرفته شود، ساير توانايي هاي اساسي فردي و بين فردي از نظر دور خواهد ماند. عشق لازم است اما کافي نيست آن هم نه عشقي که در ابتداي کار بر اساس احساسات و ظواهر امر صورت مي گيرد بلکه علاقه اي که پس از شناخت و احساس هماهنگي ايجاد مي شود.
7- فرد مکمل و تضاد: در اين نگرش شخص اين گونه مي انديشد: «من بايد با کسي ازدواج کنم که خصوصيات شخصيتي او متضاد با خصوصيات من باشد.» اگر چه تفکر رايج مبني بر آن که افراد با خصوصيات کاملاً متفاوت مي توانند کامل کننده ضعف ها و قوت هاي يکديگر باشند، اما فاکتورهاي پيش بيني کننده موفقيت در ازدواج نشان مي دهند که قوي ترين عامل خوشبختي، همانندي در ارزش ها، نگرش ها و خصوصيات شخصي است.
8- انتخاب بايد آسان باشد: اين عقيده که انتخاب يک همسر بايد ساده باشد و اين انتخاب حامل يک شانس و يا اتفاق است. بنابراين فرد شايد تصور کند که براي انتخاب همسر به جاي عمل کردن بايد در انتظار يک اتفاق بماند تا حدي اشتباه است. چنين فردي در انتظار شانسي براي ديدار و عشق در اولين نگاه است! و معتقد است ازدواج هندوانه سر بسته است و هيچ کس از نتيجه آن مطلع نيست. در صورتي که براي داشتن يک ازدواج موثر و موفق بايد تلاش کرد و شناخت لازم را در مسيري معتدل و روشن به دست آورد.
:: موضوعات مرتبط:
روانشناسی ,
,
:: برچسبها:
خوشبختی من ,
:: بازدید از این مطلب : 761
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39